حس آمیزی نکولعل آزاد

حس آمیزی در ادبیات فارسی معاصر
(از سری مطالب آرایه‌های ادبی)

حس آمیزی، همانند: استعاره، تشبیه، کنایه، ایهام، جناس، پارادوکس و ... یکی از آرایه‌های ادبی است که به منظور اختصار و ایجاز کلام (کوتاه تر کردن کلام) اما وسیع‌تر بیان کردن معانی صورت می گیرد.
گاه یک آرایه‌ی «حس‌آمیزی» چنان معنای وسیعی را افاده می‌کند و بر روح شنونده اثر می‌گذارد که حتا از چند جمله‌ی تفسیری هم، آن قدرت کلام و معنای گسترده اراده نمی‌گردد.
زمانی که می‌گوییم: «فضای تلخ گورستان» ناخودآگاه در ذهن آدمی فضای غم آلودی به تصویر کشیده می‌شود که حاکی از تجمّع زنان و مردان سیاه‌پوش عزاداری است که در کنار گوری بر سرزنان و خاک بر سرریزان در غم مرگ عزیزشان سوگواری می‌کنند و اشک غم می ریزند و گه گاه صدای ناله و شیون بلند زنان سیاه پوش در گوش می‌پیچد و ...
در این آرایه‌ی حس‌آمیزی «فضا» امری است که در حوزه‌ی بینایی است و با «تلخ» که در حوزه‌ی حس چشایی است، در‌آمیخته و این‌ها همه نشانگر گستردگی این آرایه‌ی ادبی است!
«حس آمیزی» به‌معنای اعم، عبارت است از: تعبیری که برآیند آن آدمی را از آمیزش دو حس متفاوت با یک‌دیگر آگاهی می‌دهد و غالباً به‌صورت صفت و موصوف ظاهر می‌شوند! مانند: غم تلخ، سخن شیرین، صدای گرم، دهان یخ، حرف بی‌مزه، قیافه‌ی بانمک، حقیقت تلخ، فریاد سرخ و ...
در این‌گونه ترکیب‌ها یا عبارت‌ها واژگان دارای معنای مجازی‌اند و در ظاهر دارای حس متفاوت‌اند!
برای نمونه در عبارت: (ببین چه می‌گویم) "ببین" با معنای: "توجه کن" یا: "دقت کن" است، نه اینکه (با چشم چیزی را ببین) یا: (بوی لطیفی به مشامم رسید) در اینجا "لطیف" یعنی: (لذت‌بخش)
یا در عبارت: (دیدی که به او چه گفتم) که برخی به منظور شاهدمثال آرایه‌ی ادبی حس‌آمیزی عنوان کرده‌اند؛ آدمی می‌تواند، با چشم خود شاهد گفتن پیامی از سوی کسی باشد. البته درست است که با گوش می‌شنود اما با چشم نیز می‌تواند، این اقدام را مشاهده کند. با این‌حال برخی این را هم (حس‌آمیزی) نام نهاده‌اند!
در این میانه سراینده‌ی فقید معاصری که از نظر این حقیر نمی‌توان نام او را شاعر نهاد، در خط خطی‌های خود افراط کرده و تا حدّی از این آرایه‌ی ادبی سود برده و مضامین و مفاهیم سروده‌هایش را گنگ و نامفهوم نموده که گوش سلیم [خواص و عوام] را از تکرار آن آزرده ساخته است! به خصوص این‌که تعدادی از واژگان ترکیبی حس آمیزی او هیچ تصویری را در ذهن آدمی تداعی نمی‌کند و یا اینکه؛ تلفیق دو اسم است، نه صفت و موصوف، که گروهی از سر بی‌دانشی این پیوند را حس‌آمیزی نام نهاده‌اند!
برای نمونه، آیا "تابوت گور" ترکیبی حس‌آمیزی است که در مقالتی آن‌را به این نام معرفی کرده‌اند؟
حتا مشاهده شده است که خودنمایی بی‌سواد، کلمه‌ی مرکب پارادوکس را از دو کلمه‌ی متناقض تشخیص نداده و در کتاب به اصطلاح ادبی خود «صخره و موج دریا» را پارادوکس نامیده است)
حافظ شیراز می گوید:
(لفظی فصیح شیرین، قدی بلند چابک) که «لفظ شیرین» یک کلمه‌ی مرکب حس‌آمیزی است.
«شیرین» صفت است و در معنای مجازی خود بکار رفته و مفهوم طعم قند و شکر را افاده نمی‌کند، بلکه معنای «دلچسب» بودن از آن اراده می‌گردد! یعنی: سخن مطبوع و دلچسب و دلپذیر!
«سخن یا لفظ، امری است که مربوط به حس شنیداری است و با «شیرین» که مربوط به حس چشایی است؛ درآمیخته شده است، اما اگر کمی دقت کنیم، در‌می‌یابیم که نوعی رابطه‌ی صمیمانه‌ی نزدیکی میان کلمات مذکور حاکم است. در حقیقت «شیرین» صفتی است که در غیر معنای حقیقی خود به منظور دلپذیر نمایاندن «لفظ» مستعمل شده است و به این معنا نیست که مزه‌ی سخن، شیرین است. چرا که نمی‌توان سخن را چشید تا دریافت که مزه اش تلخ است یا شیرین!
از لحاظ مفهوم حس‌آمیزی، این شیرینی با مزه‌ی تلخ، در تضاد نمی‌باشد. همان‌گونه که عموم مردم از شیرینی خوششان می‌آید، سخن شیرین هم مورد قبول طبع لطیف آدمی قرار می‌گیرد و به دل می‌نشیند!
به عبارتی دیگر؛ منظور از سخن شیرین، کلام مطبوع است!
بیدل‌دهلوی می‌گوید:
شمع روشن می‌توان کرد از صدای عندلیب
این همان تعبیر «صدای گرم» است که امروزه عوام آن را در گفتارها و نوشتارهای خود به‌کار می‌برند! یعنی: صدای بلبل تا حدی گرم است که از حرارت آن می‌توان شمع روشن کرد! در اینجا «صدا» مربوط به حس شنیداری است و «گرم» مربوط به حس لامسه که در آرایه‌ی حس‌آمیزی نقیض و نقطه‌ی مقابل سرد نیست بلکه به معنای گیرایی است!
با این توضیحات، خوانندگان این مطلب می‌توانند؛ به مفهوم واقعی ترکیب حس‌آمیزی پی ببرند و اشعار گروهی از معاصرین را ارزیابی کنند‌ که آیا ترکیب‌هایی که امروزه در شعرشان بکار برده می‌شود؛ آرایه‌ی حس‌آمیزی است یا فقط تعدادی واژه‌ی مرکب بی‌روح و دهان‌ پرکن نامفهوم! کلماتی که از بی‌معنایی تنها خواننده‌ی بیچاره را شگفت‌زده می‌کند!
*
مقاله‌ی فوق در تاریخ بهمن ماه ۱۳۸۳ در ماهنامه‌ی ادبی حافظ و بخشی از آن در زمستان ۱۳۸۲ در روزنامه‌ی کار و کارگر به چاپ رسیده است.
فضل الله نكولعل آزاد
www.lalazad.blogfa.com
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
Www.f-lalazad.blogfa.com
Www.faznekooazad.blogfa.com
Www.nazarhayeadabi.blogfa.com

نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در جمعه دهم اردیبهشت ۱۴۰۰ |