نظر یک علاقمند به ادبیات فارسی 👆

​​​

خطر انقراض زبان فارسی

یکی از نویسندگان دلواپس علاقمند به زبان فارسی، طی مصاحبه‌ای با یکی از خبرگزاری‌ها در مطلبی تحت عنوان (خطر انقراض زبان فارسی) فرموده:
[[در اداره‌های دولتی (؟) نود درصد نامه‌ها غلط نحوی و زبانی دارند و فعل‌هایی همچون «می‌باشد‌»، «می‌نماید»، «نمود» و «ایفا می‌گردد» بسیار زیاد استفاده می‌شود. ما با زبان عربی عناد نداریم؛ زبان فارسی کلمات عربی را که با زبان فارسی مطابقت داشته‌اند پذیرفته اما استفاده‌(ی) اشتباه چیز دیگری است. به عنوان مثال فعل «نمودن» معنی «به نمایش گذاشتن» و «نشان دادن» می‌دهد. حافظ در شعرش می‌گوید «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها» این «نمودن» معنای «به نظر آمدن» دارد اما امروز به اشتباه به جای فعلی مثل «آغاز کرد»، از «آغاز نمود» استفاده می‌کنیم.]]

پاسخ؛
اول این‌که؛ این چه نحوه‌ی بیان است؟ یعنی کسی که درباره‌ی ادبیات فارسی به اظهارنظر می‌پردازد، اگر اهل مطالعه و از شاهد‌مثال‌های متعدد هم آگاهی نداشته باشد، دست‌کم می‌بایست در گفتارها و نوشتارها فصاحت کلام را رعایت کند که درباره‌ی آن نیاز به توضیح و اصولا در حوصله‌ی این مقالت نیست‌.
ادبا می‌توانند، با مطالعه‌ی نوشته‌ی ایشان، به‌راحتی دریابند که گوینده‌ی محترم تا چه میزان دچار ضعف نگارش‌اند!
دوم این‌که؛ ایشان بفرمایند، آیا در مکاتبات اداره‌های خصوصی غلط نحوی و زبانی وجود ندارد؟ چون ایشان تنها به اداره‌های دولتی اشارت داشته‌اند.
سوم این‌که؛ چگونه به این آمار دست یافته‌اند؟ یعنی این‌که چطور متوجه شده‌اند، نود درصد نامه‌های اداره‌های دولتی غلط نحوی و زبانی دارند! مگر تمام نامه‌های اداری را مطالعه کرده‌اند که چنین درصدی را تخمین زده‌اند؟ پرواضح است که ایشان در این امر و همین‌طور در به‌کارگیری عبارت "بسیار زیاد" در مطلب‌شان مبالغه کرده‌اند!
چهارم این‌که؛ کدام ادیب زبان‌شناسی گفته در نوشتارها به‌کارگیری واژگان و عبارت [می‌باشد، می‌نماید، نمود، ایفاد می‌گردد] که به اشتباه فرموده‌اند؛ «ایفا می‌گردد» غلط است؟
پنجم این‌که؛ جز "ایفاد" کدام‌یک از واژگان فوق عربی است که ایشان فرموده‌اند؛ (با زبان عربی عنادی نداریم)
ششم این‌که؛
قابل پذیرش است؛ بسیاری از نامه‌های اداری از حیث نحو و استخدام واژگان دارای ایرادهای اساسی‌اند اما این چند نمونه را که فرموده‌اند، کارمندان دولتی از آن استفاده‌ی اشتباه می‌کنند، این‌چنین نیست!بر فرض مثال از آن چند نمونه استفاده‌ی اشتباه شود، این‌چند مورد چگونه می‌تواند، خللی در زبان فارسی ایجاد کند و یا به‌قول گوینده‌ی محترم زبان فارسی را در معرض خطر انقراض قرار دهد؟
یعنی که؛ کاخ محکم شامخ و کهنسال زبان سه‌دوره‌ای فارسی با چهار، پنج ‌واژه‌، در خطر ویرانی قرار می‌گیرد؟!
این‌گونه نامه‌نگاری‌ها جنبه‌ی عمومی ندارند و تنها در ادارات کاربرد دارند. بنابر این نمی‌توانند، خطری متوجه زبان فارسی کنند.
حتا واژگان نادرستی که در محاوره‌ها و نوشتارها دارای کاربرد بسیار است و این‌گونه موارد را ایشان از حیث معنوی، بدعت در زبان فارسی قلمداد می‌کنند، از لحاظ زبان‌شناسی و دستوری کاملا درست است. چون‌ دارای کاربردی زیاد آن‌هم با پیشینه‌ی طولانی است و مضاف بر آن اگر دارای پیشینه‌ی زمانی کم هم باشد ولی دارای کاربرد همه‌گیر، آن زمان زبان‌شناسان با همکاری ادبا می‌توانند، درباره‌ی آن به بحث و تبادل نگرش بنشینند و درباره‌اش به اظهار نظر بپردازند که آیا استخدام‌ آن را در محاوره‌ها و نوشتارها غلط و غیرمجاز بدانند یا بالعکس آن عمل کنند! هر چند که اقدام سراسری مردم در هر زبان، نیاز به کسب اجازه‌ از کس یا کسانی را ندارد!
هفتم این‌که؛ زبان هیچ مرز و بوم به منزله‌ی وحی منزل نیست و در قانون اساسی دستوری فارسی نیز کسی سوگند یاد نکرده که زبان‌مان همان‌گونه که خلق شده، می‌بایست، سینه‌به‌سینه، دهان‌به‌دهان حفظ گردد! چراکه به‌قول زبان‌شناس معاصر، دکتر محمدرضا باطنی اگر به‌غیر از این بود، فارسی کهن به فارسی میانه و فارسی میانه به فارسی امروزی بدل نمی‌شد. یعنی اینکه؛ مردم مختارند، زمانی واژه‌ای را به یک معنا و زمانی دیگر به معنایی دیگر و یا به چند معنا به‌کار برند و کسی حق ندارد، معترض باشد و بگوید که مردم اشتباه می‌کنند. چنین معترضان باید متوجه شوند که زبان یک مرز و بوم را جمهور مردم به‌وجود می‌آورند، نه چند نفر یا چند گروه یا مردم چند شهر! اجتماع مردم در این امر دخیل‌اند و کسی را یارای رد چنین پدیده‌‌ای ‌که از بطن مردم جامعه برخاسته و برمی‌خیزد، نیست!
زبان پدیده‌ای زنده، پویا، متغیر، زایا و متحول است که اگر آن‌را دربند نکشیم و تا حدودی آزاد بگذاریم، راه اصولی خود را پیدا خواهد کرد.
در بسیاری از واژگان زبان فارسی، معانی متعددی یافت می‌شود که از همین تحول‌ها و دگرگونی‌ها سرچشمه گرفته است.
بسیار خب! این کجا برای زبان فارسی خطر ایجاد کرده‌ است؟
خطر اصلی را همین دلواپسان به‌اصطلاح دلسوز و امثالهم، از روی بی‌دانشی فراهم می‌کنند.
هشتم این‌که؛ برای جلوگیری از تکرار مصدر "کردن" در نوشتارها و گفتگوهای بلیغ و فصیح، استفاده از مصدر "نمودن" کاملا درست است اما چنان‌چه برای جلوگیری از تکرار فعل هم صورت نپذیرد، اشکالی روا نیست اما کار پسندیده‌ای هم به‌شمار نمی‌رود. چراکه گذشتگان از هر دو مصدر یک معنا را اراده کرده‌اند!
البته در این زمینه شاهد‌ مثال‌های بسیاری وجود دارد که در پایان بدان اشاره شده‌ است!
نهم این‌که؛ ایشان چرا به گذشته‌تر از حافظ رجوع نکرده‌اند تا بدانند که خاقانی بیش از یک قرن پیش‌تر از حافظ از مصدر "نمودن" معنای "کردن" را اراده کرده است؟
دهم این‌که؛ ایشان چرا در دیوان حافظ به بیت مذکور برخورده‌اند که شاعر شیرازی از مصدر "نمودن" معنای "نشان‌دادن" را اراده کرده اما به این مصراع در دیوان خواجه حافظ توجه نکرده که او علاوه بر مورد ذکر شده از "نمودن" معنای "کردن" را هم اراده کرده است؟:
یعنی بیا که آتش موسا "نمود" گل
تا از درخت، نکته‌ی توحید بشنوی
"حافظ شیرازی"
پرواضح است که منظور خواجه حافظ از عبارت (نمود گل) همان اصطلاح امروزی (گل کردن) است!

هم‌چنین؛
در حکمت سلیمان هرکس که شک نماید

بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی
"حافظ شیرازی"
این نیز پرواضح است، که منظور خواجه حافظ از عبارت (شک نماید) نمایش شک و تردید نیست، بلکه (شک کردن) است.
برای ارائه‌ی شاهد‌مثال بیشتر از بانو دکتر مریم هاشمی مقدم تقاضا کردم، چنان‌چه در این زمینه نمونه‌های بیشتری در اختیار دارند، ارائه دهند و ایشان زحمت کشیدند و چند مورد دیگر تهیه کردند که بدین‌وسیله از این بزرگوار تشکر و قدردانی می‌کنم:
*
آن‌کس که ترا نداشت طاعت
در عصبه‌ی تو نمود طغیان
"خاقانی"
یعنی؛ (طغیان کرد) نه (طغیان نمایش داد)

داد مرا روزگار مالش دست جفا
با که توانم نمود ناله از این بی‌وفا
"خاقانی"
یعنی؛ (می‌توانم بکنم) نه این‌که؛ (می‌توانم نشان بدهم) یا (در نظر بیاورم)

از خون خوردن انار خندان
آلوده به خون نمود دندان
"جامی؛ در هفت‌اورنگ"
یعنی؛ (آلوده به خون کرد)

تهدید می‌نمود ولی گفت چشم من
دل می‌برد ز مردم و الحق جفاست این
"سلمان ساوجی"
یعنی؛ (تهدید می‌کرد)

عم پدری‌ها نمود در حق مختار حق
کرده‌ی مختار بین در حق فرزند عم
"خاقانی"
یعنی؛ (پدری‌ها می‌کرد!) نه (تظاهر به پدری)

شد غفلتم ز عمر سبک‌سیر بیشتر
سنگین نمود، خواب مرا این صدای آب
"صائب تبریزی"
یعنی؛ (خواب مرا سنگین کرد!)

هركس را كه خط خوارزمى مى‌نوشت و از تاريخ و علوم و اخبار گذشته آگاهى داشت؛ از دم تيغ، بى‌دريغ درگذاشت و موبدان و هيربدان قوم را يكسر هلاك نمود
{آثار الباقى. ابوريحان بيرونى. صفحه‌ى ٤٨. ٣٦. ٣٥}
یعنی؛ (هلاک کرد) نه (هلاک نمایش داد)

دکتر ابوالحسن نجفی در (صفحه‌ی ۳۹۵- ۳۹۶- ۳۹۷ کتاب "غلط ننویسیم") می‌گوید:
(((
امروزه فعل «نمودن» معمولا مرادف فعل «کردن» و برای احتراز از تکرار فعل اخیر به‌کار می‌رود. در قدیم «نمودن» به معنای دیگری به‌کار می‌رفته که از آن‌ها دو معنی رایج‌تر بوده‌ است. یکی معنای «نشان‌دادن، عرضه‌کردن» بسیاری از ادبا استعمال «نمودن» را به‌جای «کردن» غلط می‌دانند و معتقدند که این امر در گذشته معمول نبوده و از بدعت‌های معاصران است ولی این حکم درست نیست. در متون کهن جای‌جای به جمله‌هایی بر‌می‌خوریم که در آن‌ها «نمودن» به‌جای «کردن» به‌کار رفته. «هر طایفه بر حقیقت مذهب خویش و بطلان دیگر مذاهب به حجتی تمسک نمودند. اسرار‌التوحید ۲۲۸»
و:
«دزدان بشنودند و از آموختن آن افسون شادی‌ها نمودند‌. کلیه‌دمنه ۴۹»
و:
بس لابه که بنمودم و دلدار نپذرفت
صد بار فغان کردم و یک‌بار نپذرفت
"خاقانی"
*
به‌جای شکر، شکایت نمودی از همه خلق
نماند کس که نیازردی و خود آزردی
"سوزنی"
*
نه بخت را ملامت کند و نه از گردش روزگار شکایت نماید.
"اخلاق ناصری ۱۲۵"
*
زال پسر را گفت؛ برخیز و به مصالح مهمان قیام نمای
"گزیده‌‌ی جوامع الحکایات ۲۱۴"

بنابراین "نمودن" را به‌معنای "کردن" نمی‌توان غلط دانست)))
البته دکتر ابوالحسن نجفی در پایان گفته:
[[
تکرار فعل، عیب نیست و از آنجا که "نمود" در محاوره‌ها کاربرد ندارد (که جای‌جای کاربرد هم دارد) بهتر است، در نوشتارها از "نمودن" به معنای "کردن" بهره نبریم.]]
که البته بخش آخر پیام این استاد تنها پیشنهاد است و از آنجا که تکرار فعل به مذاق بیشتر نویسندگان خوش نمی‌آید، لذا از این مصدر به‌جای (کردن) بهره می‌برند.
البته خود بیشتر تلاش می‌کنم، در صورت امکان برای جلوگیری از تکرار فعل، به‌جای استفاده از این مصدر، فعل قبل‌تر را به قرینه‌ی معنوی حذف کنم و چنان‌چه مقدور نباشد، از مصدر "نمودن" بهره می‌برم و ایمان دارم کار خطایی صورت نمی‌دهم!
*
حال به معنای "ایفاد می‌گردد" می‌پردازیم که ایشان این ترکیب را خطر بسیار بزرگی برای زبان فارسی فرض کرده‌اند:
فرهنگ فارسی معین
"ایفاد"
(مصدرمرکب) فرستادن، روانه کردن، ایفاد مراسله
*
در نامه‌های اداری عبارت "ایفاد می‌گردد" به‌معنای "تقدیم می‌گردد" است.
از این فعل مرکب، برای ادای احترام هر چه بیشتر به گیرنده‌ی نامه یعنی؛ (مقام بالاتری) صورت می‌پذیرد!
زایایی زبان‌ یعنی همین! تصرف در واژگان مصدرهای زبان بیگانه!
از آنجا که از مصدر عربی "ایفاد" معنای "فرستادن" افاده می‌گردد؛ منتقد محترم ترکیب آن‌را با فعل فارسی "می‌گردد" غلط دانسته و ندانسته که در زبان فارسی مصدرهای مرکب و نظایر آن نیز وجود دارد. ایشان یعنی نمی‌دانند، فارسی‌زبانان
به‌هنگام استفاده از مصدرهای عربی یک فعل به آن می‌افزایند؟ یکی از شاهکارهای زبان فارسی همین است که از واژگان عربی معنایی جز معنای خودشان اراده می‌کنند و برای همین است که شرق‌شناسان زبان‌شناس می‌گویند؛ واژگان عربی به‌کار رفته در زبان فارسی، عربی قلمداد نمی‌شوند بلکه فارسی به‌شمار می‌روند!
ایشان عبارت (ایفاد می‌گردد) را لفظ‌‌به‌لفظ یعنی: (فرستادن می‌گردد) معنا کرده و آگاهی نداشته‌اند که مردم از عبارت مذکور، معنای مستقل (ارسال می‌گردد) را منظور داشته و دارند.
فارسی‌زبانان در مصدرهای عربی زیر هم تصرف کرده‌اند. آیا دلواپس گرامی ترکیب‌های زیر را هم لفظ‌به‌لفظ معنا می‌کنند و غلط می‌شمارند؟ نمونه‌هایی که حتا خودشان در محاوره‌های روزمره از آن بهره می‌برند.
*
لغت‌نامه‌ی دهخدا
تصرف کردن (مصدر مرکب) مالک شدن و دخالت کردن
(ناظم الاطباء)
به تملک درآوردن
در حالی که از مصدر "تصرف" معنای "به‌دست آوردن" و .... اراده می‌شود. آیا مصدر مرکب "تصرف کردن" را باید لفظ‌به‌لفظ معنا کرد و گفت یعنی: (دست به کاری زدن کردن)؟ یا (به‌دست آوردن کردن)؟
*
فرهنگ فارسی معین
ترحم
(مصدر) مهربانی کردن. رحم کردن
آیا (ترحم کردن) یعنی (مهربانی کردن کردن)؟
و همین‌طور موارد زیر همراه با "شاهد مثال" که گمان نکنم، درباره‌ی آن نیازی به توضیح احساس شود.
*
لغت‌نامه‌ی دهخدا
ترحم کردن
(مصدر مرکب) رحم کردن. بخشیدن و مرحمت نمودن
(ناظم الاطباء)
رحم آوردن. شفقت کردن. دلسوزی کردن
[ترحم کردن بر ایشان]
(تاریخ بیهقی چاپ ادیب صفحه‌ی ۱۹۹)
*
این بخشایش و ترحم کردن بس نیکوست
(تاریخ بیهقی همان کتاب صفحه‌ی ۲۰۱)
*
بدین ترحم که بکرد نبوت وی مستحکم‌تر شد
(تاریخ بیهقی ایضاً)
*
خبیثی که بر کس ترحم نکرد
ببخشود بر وی دل نیکمرد
(بوستان)
*
لغت‌نامه‌ی دهخدا
ترحم
(مصدر) بخشودن
(تاج المصادر بیهقی) (دهار)
ببخشودن
(زوزنی)
بخشودن و مهربان شدن و با لفظ کردن و آمدن و فرستادن
(آنندراج)
مهربانی کردن بر کسی
(منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
در توضیح فوق اگر دقت بفرمایید؛ "ترحم" به‌معنای "رحم کردن" است اما در زبان فارسی به‌تنهایی به‌کار نمی‌رود. مثلا ما نمی‌گوییم‌: (فلانی لطفا بر ایشان ترحم) بلکه می‌گوییم: (ترحم کن)
*
لغت‌نامه‌ی دهخدا
تکبر (مصدر) بزرگوار شدن
بزرگ منشی. بزرگ منشی نمودن
(منتهی‌الارب) (ناظم‌الاطباء) (از اقرب‌الموارد)
*
لغت‌نامه‌ی دهخدا
تکبر کردن (مصدر مرکب) غرور و خودبینی کردن. گردنکشی و گستاخی کردن. خود را بر دیگران برتر نشان دادن. مردم را در مقابل خود ناچیز و بی مقدار پنداشتن
کسی کو تکبر کند باکسان
به خواری شود کمتر از ناکسان
(بوستان)
تو نیز ار تکبر کنی همچنان
نمایی که پیشت تکبرکنان
(بوستان)
تکبر کند مرد حشمت پرست
نداند که حشمت به حلم اندر است
(بوستان)
تکبر مکن بر ره راستی
که دستت گرفتند و برخاستی
(بوستان)
چند خرامی و تکبر کنی
دولت پارینه تصور کنی
(گلستان)
تا تطاول نپسندی و تکبر نکنی
که خدا را چو تو در ملک بسی جانورند.
(سعدی)
*
لغت‌نامه‌ی دهخدا
عبور کردن (مصدر مرکب) گذشتن. درگذشتن. مرور کردن. پیمودن راه را
*
فرهنگ فارسی عمید
عبور (اسم مصدر) گذر کردن از جایی یا راهی. راه پیمودن. گذشتن
*
لغت‌نامه‌ی دهخدا
عبور (مصدر) درگذشتن از نهر و وادی
*
اکنون کمی هم درباره‌ی فعل "می‌باشد" به بحث می‌نشینیم تا اندکی از مصیبت و اندوه گران‌بار این دلواپس گرامی بکاهیم!
باشد که ما را هم در غم خود شریک بدانند اما ...
به جای این‌که بنویسیم: آیا فعل «می‌باشد» جعلی است و به کار بردن آن به جای «است» در نوشتارها غلط می‌باشد،
می‌توان اولین فعل جمله را به قرینه حذف کرد تا مجبور نباشیم برای جلوگیری از تکرار فعلِ «است» از فعلِ «می‌باشد» بهره بریم. یعنی درست این است که بنویسیم:
آیا فعل «می‌باشد» جعلی و به‌کار بردن آن به جای «است» در نوشتارها غلط است!
در نوشتار، گاه برای جلوگیری از تکرار فعل، به جای «است» از «هست» یا «می‌باشد» بهره می‌بریم!
درباره‌ی فعل «هست» پیش‌تر صحبت شد اما بد نیست بدانیم که در لغت از فعل «می‌باشد» معنای «است» اراده نمی‌شود.
فعل کمکی «باشد» به معنای: امیدوار بودن برای انجام دادن کاری است. از همین روی علامه دهخدا می‌گوید:
{فعل دعایی «باشد» از مصدر «بودن» است و به‌معنای: شاید. کاش. کاشکی. امید است. بُوَد}
مانند:
هر بلایی کز آسمان آید
گرچه بر دیگری قضا باشد
به زمین نارسیده می‌گوید:
خانه‌ی انوری کجا باشد؟
«انوری ابیوردی»

کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز
«باشد» که باز بینیم دیدار آشنا را
«حافظ شیرازی»

آبی به روزنامه‌ی اعمال ما فشان
باشد توان سترد حروف گناه از او
«حافظ شیرازی»

جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره‌ی قسمت اوضاع چنین باشد
«حافظ شیرازی»
*
«باش» که از ریشه‌ی «باشیدن» است، فعل امر نیز شمرده می‌شود، مانند: آرام باش، ساکت باش!
و اما فعل «می‌باشد»
این واژه از حیث دستوری نادرست است، زیرا فعل «باشد» فعل اصلی نیست و فعل کمکی به‌شمار می‌رود و نمی‌تواند با نشانه‌ی استمرار «می» همراه شود.
هر چند در فرهنگ‌ها نامی از فعل «می‌باشد» به‌معنای «است» برده نشده اما بهره بردن از آن در عبارات و سروده‌ها به جای فعل «است» ایرادی ندارد! چرا که به‌کارگیری آن در متون قدیم و شعر شاعران بزرگ فارسی زبان مشاهده شده است و ادبا می‌دانند که هر چند پیروی از قواعد دستوری ضروری است اما کاربرد زیاد واژه‌ای ولو غلط از سوی مردم، بر قواعد دستور زبان مقدم است!
شاهدمثال‌ها عبارتند از:
موشکافی هنر «نمی‌باشد»
چشم از عیب دوختن هنر است
«صائب تبریزی»

به راز عشق زبان در میان «نمی‌باشد»
زبان ببند که آنجا بیان «نمی‌باشد»
«وحشی بافقی»

چرا تازه «نمی‌باشی» ز الطاف ربیع دل؟
چرا چون گل نمی‌خندی؟ چرا عنبر نمی‌سایی؟
«مولوی»

به دیدار تو هستیم آرزومند
به گفتار تو «می‌باشیم» خرسند
«سلمان ساوجی»

چون نزد تو ما ز جمله‌ی او باشیم
سودای تو می‌پزیم و خوش «می‌باشیم»
«سنایی غزنوی»

سخن بگوی چو من در سخن «نمی‌باشم»
که در حضور تو با خویشتن «نمی‌باشم»
«اوحدی مراغه‌ای»

ما چو در سایه‌ی الطاف خدا «می‌باشیم»
هر چه پاشند به ما، ما به جهان می‌پاشیم
«شاه‌نعمت‌الله ولی»

مرا شکیب «نمی‌باشد» ای مسلمانان
ز روی خوب «لکم دینُکم ولی دینی»
«سعدی»

دل در دو جهان هیچ نخواهم بستن
با آنکه مرا خوش است خوش «می‌باشم»
«عراقی»

روز و شب «می‌باشد» آن ساعت که هم‌چون آفتاب
می‌نمایی روی و دیگر باز روزن می‌بری
«سعدی»

ز حالِ بی خبرانت خبر «نمی‌باشد»
به کوی خسته‌دلانت گذر «نمی‌باشد»
«خواجوی کرمانی»

کسان گویند: هر جوینده‌ای یابنده «می‌باشد»
تو را می‌جویم و هرگز نمی‌یابم چه حال است این؟
«هلالی جغتایی»

بهتر آن باشد که چون مرغان ز دام
دور «می‌باشیم» از هم والسلام
«عطار نیشابوری»

دلِ هر قطره‌ای دریای اسرارِ تو «می‌باشد»
حباب بی‌سروپا هم هوادارِ تو «می‌باشد»
«حزین لاهیجی»

گُل به‌بویت گرچه «می‌باشد» «نمی‌باشد» بسی
مَه به رویت گر چه ‎می‌مانَد ‎نمی‌مانَد تمام
«محتشم کاشانی»

گر صحبت او خواهی از صحبتِ خود بگذر
با خویش چو باشم من، با یار «نمی‌باشم»
«فیض‌کاشانی»

مرا به‌فقر و فنا افتخار «می‌باشد»
ز نامِ مُلکِ غنا، ننگ و عار «می‌باشد»
«شمس‌مغربی»
و یا در متون قدیم در کتاب مجموعه رسائل نوشته‌ی: عبدالعزیزبن محمد نَسَفی مشهور به عزیز الدین نسفی از عارفان فارسی ‌نویس قرن هفتم که به «الانسان الکامل» شهره است؛ می‌خوانیم:
بعضی را در اوّل عمر، مال و جاه «می‌باشد» و در آخر عمر، مال و جاه «نمی‌باشد»
و همین‌طور در اسرار‌التوحید، محمدبن منوّر مشاهده می‌کنیم:
چون بوعلی درآمد، شیخ گفت: ما را اندیشه‌ی زیارت «می‌باشد» بوعلی گفت: ما در خدمت «می‌باشیم»
کوتاه سخن این‌که؛
گروهی از ادبا معتقدند، از آنجا که فعل جعلی «می‌باشد» و دیگر صیغه‌های «باشیدن» در گفتگوی محاوره‌ای هیچ جایی برای خود در نظر نگرفته لذا برای این‌که زبان نوشتار و شعر را به زبان روزمره‌ی گفتگو نزدیک‌تر کنیم، می‌بایست از به‌کارگیری آن در نثرها و شعرها جداً خودداری کنیم!
در پاسخ به این عزیزان می‌بایست گفت:
فعل «است» هم مانند فعل کمکی «می‌باشد» برای خود جایی را در گفتگوی محاوره‌ای در نظر نگرفته است اما دلیل نمی‌شود که به‌کارگیری‌اش را در نوشتارها، گناهی نابخشودنی تلقی کنیم! زیرا همان‌گونه که آگاهی دارید، در محاوره غالباً فعل «است» حذف می‌شود و به‌جایش «های‌ناملفوظ» می‌آید.
مانند: «همین‌طوره» به‌جای «همین طور است»
جان کلام این‌که؛ برخلاف زعم باطل دلواپس محترم‌ که می‌پندارند فعل "می‌باشد" درست نمی‌باشد، اتفاقاً کاملاً درست می‌باشد!
یکی از خطرهایی که متوجه زبان فارسی می‌شود؛ فتواهای خشک برخی از ادباست که گمان می‌کنند؛ زبان به منزله‌ی وحی منزل است و نباید چیزی به آن افزوده و یا از آن حذف شود.
زمانی‌که در دهه‌ی پنجاه در دبیرستان مشغول تحصیل بودم، در انشای خود از مصدر "طلبیدن" بهره بردم که با واکنش خشم‌آگین و نگاه غضب‌آلود دبیرمان روبرو شدم که مدام چشم غره می‌رفت. ناگهان دهان به سخن گشود و گفت: می‌دانی چه خطای فاحشی را مرتکب شدی؟
یک لحظه پیش خود گفتم: خدایا! چه گناه کبیره‌ای از من سر زده است؟
دبیرمان‌ عبارت مرا تکرار کرد و به دانش‌آموزان گفت: هرکس اشتباه ایشان را بیان کند، در نزد من سه نمره در امتحان ثلث آخر به‌عنوان جایزه دارد!
بعد از چند لحظه گفت: "جنگیدن"، "طلبیدن" و "رقصیدن" و امثالهم از مصدرهای جعلی و غلط است!
(البته تاریخچه‌ی دقیقش را نمی‌دانم) اما زمانی داشت، زایایی کاملا درستی شکل می‌گرفت، (یعنی؛ تبدیل اسم به مصدر) که ادبای خشک دستوری با فتواهای متعصبانه‌ی بدون توجیه علمی‌ (زبان‌شناسی) جلوی این زایایی کاملا صحیح را (به بهانه‌ی این‌که در گذشته سابقه نداشته) گرفتند و نمی‌دانند که زبان هر دوره با زایایی‌ها و سنت‌‌شکنی‌ها قدم به‌سوی پیشرفت نهاده‌ است.
ممکن است، بتوان درست یا غلط بودن واژه‌ای را از متون پیشینیان دریافت اما دلیل نمی‌شود که زیر پوشش احترام به زبان سنتی جلوی زایایی زبان روزمره گرفته شود و با تولد واژگان جدید به صرف اینکه در هزار سال پیش متولد نشده، مخالفت ورزیم و آن را در نطفه خفه کنیم.
یکی بیاید و بگوید؛ وقتی اجتماع مردم در گفتگوهای محاوره‌ای خود از مصدرهای "جنگیدن"، "طلبیدن" و "رقصیدن" و امثالهم بهره می‌برند و به تولید قاعده‌ای می‌پردازند و به غنای زبان فارسی کمک می‌کنند، چرا باید ناآگاهانه مخالفت ورزید؟


جان کلام این‌که
؛

گروهی معتقدند که امروزه زبان فارسی کاملا دچار انحطاط شده و به‌صدور فتواهای ادبی می‌پردازند که می‌بایست زبان فارسی را چنین کرد و چنان، تا از خطر انقراض در امان بماند که اکثر این نوع دلواپسی‌ها بی‌مورد و از روی ناآگاهی صورت پذیرفته است اما اگر اذهان تنبل ما به‌کار نیفتد، احتمال این‌که از حیث نحوی و فزونی برخی عبارات که از ترجمه‌های لفظ‌به‌لفظ به‌دست می‌آید، دچار تحول‌هایی نگران‌کننده شود، دور از ذهن نیست!
این‌که عده‌ای می‌گویند؛ زبان فارسی از زبان دوره‌ی فردوسی‌ها، نظامی‌ها، سعدی‌ها و حافظ‌ها بسیار زیاد فاصله گرفته و به‌طور کل دگرگون شده، اصولا نادرست و نگاهی غیرکارشناسی به ادبیات فارسی است. از این روی گروهی متحجر که کم و بیش تنها با ادبیات پیشینیان در ارتباط‌اند، هنوز که می‌خواهند، درباره‌ی عروض فارسی سخن بر زبان برانند، از خواجه‌ نصیر طوسی، رشید وطواط و شمس قیس رازی شاهدمثال می‌آورند و حتا نیم‌نگاهی هم به دانش عروضی امروزی نمی‌اندازند و یا همین‌طور گروهی دم از صرف و نحوه‌ی بیان پیشینیان و واژگان غیر رایج امروزی که زمانی کاربرد داشته، می‌زنند و در فرهنگ‌های کهن؛ قواس. شرف‌نامه. جهانگیری. برهان قاطع. رشیدی. آنندراج. بهار عجم. هفت قلزم. غیاث‌اللغات. بحر عجم. جمع‌الجوامع و لطایف‌اللغات، به‌جستجوی معانی واژگان می‌پردازند!
این گروه که به پویایی و زنده بودن زبان اعتقادی ندارند و بر این باورند که شاعران و نویسندگان امروزی می‌بایست به پیروی از قاعده‌های صرفی و نحوی زبان پیشینیان بپردازند، نمی‌دانند که تمامی زبانها با مردمان هم‌زمانش زیست می‌کنند و بر اساس نیازهای آنان دچار تغییر و تحول می‌شوند.
پرواضح است که هیچ زبانی را در این جهان پهناور نمی‌‌توان یافت که از دگرگونی‌های لازم زمان خود در امان و به حال جمود باقی بماند. چراکه زبانهای موجود در جهان بر اساس بیان مفاهیم جدید رشد می‌کنند و دگرگون می‌شوند.
در حقیقت اگر زبانی متحول نشود، دلالت بر رکود ذهنی صاحبان و کاربرانش دارد! البته نام هر تحولی را نمی‌توان پیشرفت زبان دانست بلکه زبان با زایش منطقی و اصولی به تکامل می‌رسد که این تغییرات نمی‌بایست به‌گونه‌ای باشد که کسی از درک متون و سروده‌های پیشینیان عاجز و درمانده بماند
. (چه کنیم؟ به هر حال غلط ننویسیم یا غلط بنویسیم؟)
از آنجا که زبان فرانسویان و انگلیسی‌ها بیش از حد دچار تغییرها و دگرگونی‌ها شده، مردمان‌شان برای درک آثار‌ چند صد سال پیش ژان دولا فونتن شاعر و نویسنده‌ی فرانسه و شکسپیر شاعر و نویسنده‌ی انگلیسی و ... نیاز به مترجم دارند اما زبان فارسی با تمامی تحولات، هنوز تا جایی پیش نرفته که فارسی‌زبان‌ها از درک شاهنامه‌ی فردوسی و مخزن‌الاسرار، هفت‌پیکر، خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، نظامی و گلستان و بوستان سعدی و غزل‌های حافظ و ... عاجز بمانند و این بدان معناست که زبان فارسی نسبتا راه درستی را پیموده و با پشت سر نهادن چند دوره تغییر و تحول‌های بسیار (فارسی کهن در کنار زبان اوستایی، فارسی میانه "پهلوی" و فارسی امروزی) تحولاتش تا حدی نبوده که بر تمامی ساختارهای زبانی تاثیرگذار باشد اما باید پذیرفت که امروزه از حیث نحوی تغییراتی نیز داشته است.
فضل الله نکولعل آزاد
(جستار "می‌باشد") در (کرج دی‌ماه۱۳٦٦)
باقی مطالب در (کرج بهمن ۱۳۹۹)

http://lalazad.blogfa.com
http://faznekooazad.blogfa.com
http://fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
http://f-lalazad.blogfa.com
http://karshenasaneadabiatefarsi.blogfa.com ›
http://www.nekoolalazad.blogfa.com
http://nazarhayeadabi.blogfa.com.
http://nekooazad.blogfa.com

اینستاگرام. مطالب ادبی lalazad-40

&
&&&

نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در شنبه یازدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ |