هر که را خوابگهِ آخِر مشتی خاک است!
گو چه حاجت که بر افلاک کشی اِیوان را

همان‌طور که می‌دانید، درباره‌ی غزل‌های حافظ شیرازی گفت‌وگوهای بسیاری صورت پذیرفته و می‌پذیرد و دلیل آن هم، تعبیرهای گوناگون و اختلاف نظر در نسخه‌ها است. گفت‌وگو درباره‌ی مصاریع غزل‌های حافظ تا اندازه‌ای میان ادیبان رایج است که حتا برخی مصراع‌های او ملکه‌ی ذهن علاقمندان به شعر شده است. مصراع‌هایی مانند؛ (کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز) و ...
یک مصراع دیگر که جای‌جای مورد گفت‌وگوی ادیبان قرار گرفته و می‌گیرد، این مصراع حافظ است؛ (هر که را خوابگهِ آخِر مشتی خاک است) که برخی ناآشنا با وزن و قاعده‌های عروضی و هم‌چنین با عدم درک معنای مصراع گفته‌اند، وزن شعر مختل است‌. دلیل چنین اشتباه از سوی این‌گونه افراد از دو حال خارج نیست.
اول این‌که؛ اختیار شاعری "اشباع" و "تسکین" در مصراع یادشده را سکته‌ی قبیح فرض کرده‌اند و این در حالی است که عروض‌شناسان آن را سکته‌ی ملیح می‌دانند (که البته این حقیر به سکته‌ی سومی به‌نام "میانه" معتقدم و آن را از این مقوله می‌دانم!) سکته‌ی قبیح در تسکین و اشباع زمانی صورت می‌پذیرد که تسکین و اشباع بدون فاصله‌ی هجایی در کنار هم قرار گیرند اما در این مصراع حافظ اول از اختیار شاعری "اشباع" بهره برده و پس از یک فاصله‌ی هجایی، از اختیار شاعری تسکین سود جسته است.
دوم این‌که؛ گروهی "هایِ" مکسورِ آخرِ "خوابگه" را ساکن به لفظ درآورده و به همزه‌ی بعد خود یعنی؛ "آخِر" وصل کرده و در نتیجه مصراع را نادرست می‌خوانند و وزن آن را با سکته‌ی قبیح روبرو می‌سازند. یعنی این دسته اشخاص مصراع را این‌گونه می‌خوانند؛ (هر که را خوابگهْ آخرْ مشتی خاک است/ فاعلاتن فعلاتن مفعولن فاع)
در نمونه‌ی درست یعنی؛ (هر که را خوابگهِ آخِر مشتی خاک است) "های" مکسورِ آخرِ "خوابگه" هِجای کوتاه است و در شعر نیاز به سیلابی بلند است اما حافظ از اختیار شاعری "اشباع" سود جسته و با استخدام هِجای کوتاه مکسور جای سیلاب بلند را پر کرده که هیچ‌گونه ایرادی به وزن شعر وارد نیست! یعنی؛ (مفعولن مفعول) با تسکین به‌جای (فعلاتن فعلن) آمده است.

(
اشباع)
صامت‌های كوتاه متحركى كه به یکی از نشانه‌هاى فتحه، ضمه، كسره (فتحه در لفظ افغانستانی‌ها و تاجیکستانی‌ها و ...) مختوم شده‌اند؛ با اين‌كه از کمیّت مدّ (کشش پايين‌ترى) نسبت به هجاهاى بلند برخوردارند؛ جای‌جای در وزن شعر مى‌توانند، جاى هجاى بلند را تصرف كنند یا به عبارتی دیگر: {از آنجا كه کمیّتِ امتداد یا میزان کشش صامتِ متحركِ كوتاهِ داراى يكى از نشانه‌هاى "مفتوح، مضموم، مكسور" از حروف ساكن بيشتر و از هجاى بلند، كمتر است، جای‌جای در اوزان شعر می‌تواند، به‌جای یک هجای بلند در نظر گرفته شود، بدون این‌که گوش سلیمی از چنین تغییری آزرده شود!
توضیح این‌که این هجاهای کوتاه متحرک در پایان واژگان قرار دارند که این قابلیت را دارند، در شعر به‌جای هجای بلند در نظر گرفته شوند!
مانند:

يوسفِ گم‌گشته باز آيد به كنعان غم مخور
كلبه‌
ىِ احزان شود روزى گلستان غم مخور
اى
دلِ غمديده! حالت به شود دل بد مكن
وين سرِ شوريده باز آيد به سامان غم مخور

که در اين مصاریع، حافظ به جاى سيلابهای بلند از هجاهاى كوتاه متحرك دارای کسره بهره جسته كه در سومين هجاى اول هر چهار مصرع فوق مشهود است. يعنى: صامت‌های متحركِ «ف» در «يوسف»، «ى» در «كلبه‌ى» «ل» در «دل»، «ر» در «سر»


دیگر این‌‌که؛ در همین مصرع تسکین هم صورت پذیرفته، یعنی در رکن سوم به‌کارگیری شاعر از هِجای بلند "خِر" به‌جای دو هجای کوتاه که همین امر خوانش را کمی دشوار کرده و گروهی عروض‌نشناس گمان می‌کنند، واجی از قلم افتاده و وزن را خدشه‌دار کرده است.
یک تسکین به‌جا در یک مصراع، وزن شعر را مخدوش نمی‌کند اما اگر دو تسکین در کنار هم قرار گیرند و یا قبل و بعد از یک تسکین بدون فاصله‌ی هجایی، اشباعی صورت پذیرد، یا هِجای متحرک قبل و بعد از تسکین ساکن گردد، وزن مخدوش می‌گردد و سکته‌ی قبیح پدید می‌آید اما در شعر حافظ اشباع با فاصله‌ی یک هجا، قبل‌ از تسکین صورت پذیرفته و هیچ‌گونه ایرادی بر آن وارد نیست!
حضرت حافظ به‌درستی در مصرع؛ (هر که را خوابگهِ آخر مشتی خاک است) روان بودن وزن را قربانی فحوا، فصاحت و بلاغت کرده که در جای خود کاری ارزنده و استادانه صورت داده است.
حال به تعریف "تسکین" می‌پردازیم:

(تسکین)
تسکین در دانش عروضی عبارت است از: جايگزينى يك هجاى بلند به‌جاى دو هجاى كوتاه در وزن شعر، به گونه‌اى كه كميّت اصلى وزن شعر تغيير نيابد. يعنی: میزان یا کمیّت یک هجای بلند دو برابر هجای کوتاه است که البته گوش سليم این تغییر را به خوبی متوجه می‌شود! به‌عبارتی دیگر؛ از آنجا که نوع مصوت‌ها بر مبنای مَد یا کشش یا ارزش زمانی آن صورت می‌پذیرد و امتداد زمانی یک هِجای بلند به‌طور تقریبی برابر با دو هجای کوتاه است، شاعر می‌تواند، در برخی از بحرهای عروضی مانند؛ (بحر رمل مثمن مخبون وزن؛ فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن) به‌جای دو هجای کوتاه یک هجای بلند بیاورد. یعنی؛ جایی‌که در یک رکن، وزن شعر دو هجای کوتاه بطلبد و شاعر به ضرورت معنا یک سیلاب بلند استخدام کند، می‌گویند؛ عمل تسکین را صورت داده است.
گروهی ناآشنا با دانش عروضی و نکته‌های دستوری معتقدند؛ (هر که را خوابگهْ آخَرْ به دو مشتی خاک است) مد نظر حافظ بوده است و از روی کم‌کوشی کسره‌ی "های" مکسور "خوابگه" را ساکن و به "آ" در "آخر" وصل کرده و معنای "اخرت" را از "آخر" ربوده و از آن معنای؛ "سرانجام" اراده کرده‌اند و در سپهر رایانه (فضای مجازی) فریاد وامصیبتا سرداده‌اند؛ ای وای ... وزن شعر و نکته‌های دستوری فارسی بر باد رفت و از این‌گونه حرف‌های بی‌منطق و به‌دور از دانش ادبی که خود نیز مدتی پیش در یک گروه تلگرامیِ حافظ‌شناسی چند روز با یک شاعر بی‌تعمق کم‌مطالعه‌ی بی‌ملاحظه در این مورد درگیری لفظی داشتم!
خدمت خوانندگان محترم عرض شود که در مصراع بالا از واژه‌ی "خوابگه" معنای "گور" اراده نمی‌شود، مگر این‌که با «ابدی» و نظایر آن ترکیب شود، چرا که هر خوابگاه لزوما به معنای "آرامگاه مردگان" نیست و ادیبان می‌دانند که استعاره هم نمی‌تواند، باشد، زیرا «مکان خواب» به عنوان استعاره‌ی «گور» در نظر گرفته نشده است!
پرواضح است که این دسته معترضان اگر کمی به مطالعه بپردازند و بر دانش عروضی و دستوری خود بیفزایند، دیگر چنین سخن نادرستی بر زبان جاری نمی‌سازند!
در حقیقت (خوابگهِ آخِر) به‌معنای همان (منزل آخِرت) است و "آخر" به‌معنای؛ "سرانجام" نیست. مصراع مورد نظر بدین معناست؛ منزل آخرت یا گور مردگان، مشتی خاک است.
حال درست است که وزن مصراع (هر که را خوابگهِ آخِر مشتی خاک است) با وجود یک اشباع و یک تسکین به‌اندازه‌ی؛ (هر که را خوابگهْ آخر به دو مشتی خاک است) روان نیست اما از آنجاکه نمونه‌ی دوم دارای اشکال‌های دستوری است، مصراع مورد نظرحافظ به احتمال قریب به یقین یا به‌عبارتی دقیق‌تر، قطعا همان نمونه‌ی اول است. این مصراع دارای نسخه‌های گوناگونی است و تلاش ما بر این است که همه را مورد ارزیابی قرار دهیم!
اول به بررسی نمونه‌ی درست می‌پردازیم؛
(
هر که را خوابگهِ آخِر مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را
)
چنانچه از حیث دستوری اجزای واژگان مصراع اول را مورد بررسی قرار دهیم، ساختار جمله و نقش عنصرهای آن به‌روشنی آشکار می‌شود.
در مصراع مورد نظر ما "را" فک اضافه است، نه نشانه‌ی مفعول بی‌واسطه و نه به‌معنای «به» یا «از» یا ... بلکه نقش کسره‌ی وصل «آخر» را ایفا می‌کند. چراکه با توجه به فعل جمله نمی‌تواند، دارای نقش مفعولی و متمم باشد، از این روی با توجه به معنای مصراع نادرست (
هر که را خوابگهْ آخر به دو مشتی خاک است) حرف اضافه‌ی «به» زاید است. مصراع درست مورد نظر ما بدین معنا است؛ (جایگاه آخرت یا ابدی هر کس یک مشت خاک است، بگو چه نیاز است که طاق کاخ خود را تا آسمان‌ها برافرازی) و از آنجا که "است" فعل جمله‌ی مورد گفت‌وگوی ماست، دارای متممی نیست.
فک اضافه آن است که در یک جمله، مضاف و مضاف‌الیه جدا از یک‌دیگر قرار گیرند و یا این‌که جای‌ هر دو با یک‌دیگر عوض شود و "را" میان آن دو به‌جای کسره قرار گیرد که در صورت چنین پدیده‌ای به "را" فک اضافه گویند. در حقیقت این فک اضافه، همان نقش‌نمای اضافه است. مانند؛ (هر که را خوابگهِ آخِر)
هنر خواجه حافظ شیرازی در این است که با کم‌ترین واژه به افاده‌ی بیشترین مفاهیم بپردازد. حرف اضافه‌ی "به" در اینجا جایگاهی ندارد. وقتی حافظ می‌تواند، مصراع را با واژگان کمتر یعنی نمونه‌ی (خوابگهِ آخر) بسازد، چرا حشو "به" و غلط دستوری "دو" را بر آن بیفزاید؟ "دو" و یاء وحدت در "مشتی" کنار هم از نظر دستوری نادرست و چنین خطایی از حافظ بسیار بعید است. غلط از این جهت که (مشتی) یعنی (یک مشت) و چنان‌چه قبل از آن (دو) بیاید، معنایی که از آن اراده می‌شود، عبارت نادرست (دو یک مشت) است. به‌عبارتی بهتر؛ یاء آخر "مشتی" نشانه‌ی وحدت است و حاکی از یگانه بودن چیزی است. بنابراین پیش از آن عددی نمی‌تواند، بنشیند! مثلا (یک کتابی) یا (دو کتابی) غلط است. به‌ویژه این‌که؛ در "دو مشتی" هم تعداد «یک» مشهود است و هم «دو»!
پرواضح است که در گفت‌وگوهای فارسی‌زبانان چنین لحن و نحوی «به دو مشتی» به چشم نمی‌خورد و از عبارت (دو مشتی) معنای (یکی دو مشت) هم اراده نمی‌شود!
هر شاعر برای شناختن حشو باید به‌ترتیب واژگان را از مصراع حذف کند. اگر در صورت حذف زیانی متوجه معنا شد، باید دانست که آن واژه ضروری بوده و اگر زیانی بر معنا وارد نشد، دلالت بر آن دارد که زائد است. در عبارت غلط (به دو مشتی) چنانچه (به دو) حذف شود، هیچ ضرری متوجه معنا نمی‌شود‌!
احتمالا عده‌ای تصحیح‌کننده برای این‌که بخواهند، ماله‌ای به‌روی "اشباع" و "تسکین" در وزن مصراع مربوطه بکشند، "های" مکسور را ساکن کرده و بر آن (به دو) افزوده‌اند که در این‌صورت مصراع دارای ایراد دستوری می‌شود!
در دیگر نسخه‌ها آمده است:

🖕🖕🖕
هر که را خوابگهْ آخر نه که مشتی خاک است.
هر که را جایگهْ آخر نه که مشتی خاک است.
هر که را خوابگه آخر به نشیب خاک است.

در نسخه‌های اول و دوم، «خوابگاه» و «جایگاه» به‌معنای «گور» آمده که بسیار ضعیف‌تر است، از ترکیب (خوابگهِ آخِر) و از نظر مفهوم نیز در هر دو تجاهل‌العارف به کار گرفته شده و (نه که مشتی خاک است) به معنای؛ (مگر جز مشتی خاک نیست) است که گمان نکنم، حافظ این‌گونه سخن بر زبان رانده باشد لذا به نظر می‌رسد، همان "هرکه را خوابگهِ آخٍر مشتی خاک است" صحیح‌تر است. در نسخه‌ی سوم نیز از «خوابگه» معنای «گور» اراده نمی‌شود و حرف اضافه‌ی «به» زاید است و از «نشیب خاک» معنای «دل خاک» یا «سینه‌ی خاک» اراده نمی‌شود!

🖕🖕🖕 هر که را خوابگهِ آخِرتی در خاک است.

نمونه‌ی یادشده، نادرست نیست اما پرواضح است که ساخته و پرداخته‌ی نسخه‌نویس است، چون با نمونه‌های گذشته‌تر بسیار متفاوت است.

هر که را جایگهْ آخر گل و مشتی خاک است.

"گِل" تنها به‌منطور پر کردن وزن به‌کار گرفته شده است. زیرا «گل» همیشه «گل» نیست و پس از گذشت زمان به خاک بدل می‌شود و ضرورتی ندارد که به‌لفظ درآید.

🖕🖕🖕هر که را جایگهْ آخر نه که مشتی خاک است.

در مورد این نسخه بالاتر نظر خود را ارائه داده‌ام و نیاز به توضیح بیشتر نیست.

هر که را خوابگهش آخر مشتی خاک است.

ضمیر "ش" در "خوابگهش" حشو قبیح است، زیرا این ضمیر در عبارت «هر که را خوابگه» به معنای «خوابگاه هر کسی» نهفته است و جمله از حیث دستوری دارای اشکال است.


🖕🖕🖕هر که را خوابگهٍ آخٍر مشتی خاک است.

درباره‌ی نسخه‌ی ذکرشده، بالاتر سخن بر زبان رانده‌ایم و نیاز به توضیح بیشتر نیست.


🖕🖕🖕هر که را خوابگه این آخر مشتی خاک است

نمونه‌ی بالا نسخه‌ی بسیار پرتی است. چراکه تصحیح کننده از «خوابگاه» معنای «گور» را اراده کرده است و جدا از این مورد، اصولاً نیازی به اشاره نیست. بنابراین ضمیر «این» زاید است.

نويسنده: فضل الله نكولعل آزاد
http://lalazad.blogfa.com
http://faznekooazad.blogfa.com
http://fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
http://f-lalazad.blogfa.com
http://karshenasaneadabiatefarsi.blogfa.com
http://www.nekoolalazad.blogfa.com
http://nazarhayeadabi.blogfa.com
http://nekooazad.blogfa.com

اینستاگرام. مطالب ادبی lalazad-40


@
@
.....

نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در چهارشنبه بیست و هشتم آذر ۱۴۰۳ |