بسم الله الرحمن الرحیم. وَإِن يَكَادُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَيُزۡلِقُونَكَ بِأَبۡصَٰرِهِمۡ لَمَّا سَمِعُواْ ٱلذِّكۡرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُۥ لَمَجۡنُونٞ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ

خفته بیدار کردن آسان است
غافل و مرده هر دو یکسان است

(سنایی)

روزی نوشته‌ای توجه مرا به خود جلب کرد. خواندم‌ و‌ بسیار افسوس خوردم! دریغ از اینکه عده‌ای به نام‌ ادبیات دست به ایجاد سایت‌های اینترنتی زده‌اند و می‌زنند اما از روی ناآگاهی و بی‌تعمقی به‌درج مطالبی نادرست پرداخته و می‌پردازند! اینکه احتمال دارد، خطا یا اشتباه از هرکس سر بزند، در آن شکی نیست. چراکه به ضرس قاطع، انسان جایزالخطاست اما نویسنده می‌بایست در مطالب خود دست‌کم درست‌نویسی، قواعد و ترتیب ارکان دستوری را رعایت کند!
تصاویر زیر نمودار صادق آن گفتار است!
توضیح اینکه؛ فرمایشات ایشان درباره‌ی همان مَثَل؛ (خوابیده را می‌شود، با یک تلنگر از خواب بیدار کرد اما کسی که خود را به خواب زده اگر دم گوشش توپ هم شلیک کنند، گویی که به‌خواب گرانِ مرگ‌گونه‌ای فرو رفته، از جای خود برنمی‌خیزد) می‌باشد:

مَثَل فوق به اشکال مختلفی بر سر زبان‌ها جاری بوده ‌و هست. بیت معروف سنایی که در آغاز این مقاله آمده یکی از کهن‌ترین شکل‌های این تعبیر است اما تعبیری که بعد از آن به‌صورت نثر شکل گرفته، پیشینه‌اش به‌طور تقریبی بازمی‌گردد، به پنج یا شش دهه‌ی گذشته!
در وهله‌ی اول؛ اندکی به نکات دستوری و طرز بیان ایشان می‌پردازیم!
مرقوم فرموده‌اند:
((کسی که خوابیده را (!) می‌شود، بیدار کرد اما کسی که خودش را به‌خواب زده را (!) نمی‌شود، بیدار کرد))
جدا از حشو متوسط《کسی‌که》چنانچه توجه بفرمایید؛ در جمله‌ی دوم دوبار از علامت مفعول بی‌واسطه‌ی "را" بهره برده شده که دومی از حیث دستوری زاید است و حشوی است که به فصاحت کلام آسیب می‌رساند. هرچند که بهتر بود، اولین "را" بعد از "کسی" می‌آمد.
در ادامه فرموده‌اند؛ (ادای کسی که به‌خواب رفته را) گویا ایشان جایگاه علامت مفعول بی‌واسطه‌ی "را" را نمی‌دانند. جای نشانه‌ی مفعول بی‌واسطه بعد از مفعول است. البته برخی از جملات خود حالت مفعولی دارند. برخی از عزیزان کم‌مطالعه نیز، حتا گاهی در یک جمله دوبار از علامت مفعول بی‌واسطه بهره می‌جویند. مانند عبارت فوق!
باید این‌گونه می‌نوشتند؛ (ادای کسی را که به خواب رفته، درمی‌آورند) جدا از سستی کلام‌شان ایشان می‌توانستند، مانند همان بیت سنایی؛ (خفته بیدار کردن ...) یا مصرع معروف؛ (خفته، خفته را کی کند، بیدار) بگویند؛ (ادای خفته را ...) یا؛ (ادای خوابیده را ...) یا؛ (ادای فرد خوابیده را ...)
جدا از اینکه در هر سه بند اشکال‌های ادبی زیادی مشاهده می‌شود و اشاره به یک‌یک آن بسیار نفس‌گیر و وقت‌گیر است، باید عرض کنم: پیام خام، کلام بی‌سرانجام و تفسیر ناتمام و بی‌فرجام است. از این روی، نقد کامل آن در حوصله‌ی این مقاله نیست و دیگر موارد مطلب نیز توضیح واضحات و تا حدی دارای اشکال است که واقعا نمی‌دانم، نقد و بررسی آن را از کجا آغاز کنم!
فرموده‌اند؛
((برخی‌ها برای اینکه از زیر هر کاری در بروند، از شیوه‌ی معروف ”خود را به خواب زدن” استفاده می‌کنند و هیچ صدا و تکانی بیدارشان نمی‌کند مگر ریختن آب سرد بر صورتشان!))
پاسخ؛
اولا؛ پیام فوق دارای تعبیری ضعیف، خام و نامربوط است!
ثانیا؛ بهتر است، "تکانی" به "تکان‌دادنی" بدل شود!
ثالثا؛ نویسنده فرموده: "مگر اینکه با آب سرد" بیدار شوند؟ بسیارخب، این یعنی چه؟
این پیام‌ علاوه بر اینکه بی‌ربط است، ضرورتی نداشت تا نویسنده‌ی محترم به بیان آن بپردازد، بدان معناست؛ کسانی که خود را به‌خواب زده‌اند، چنانچه آب‌جوش هم به روی صورتشان بریزند، از خواب مصنوعی مرگ‌مانند خود بیدار نمی‌شوند و فقط آب سرد بیدارشان می‌کند! یعنی؛ اگر مار و عقرب و رتیل هم نیششان بزند و یا اینکه حتا تانک هم از روی پایشان گذر کند، همچنان در خواب ناز مصنوعی و رویای شیرین خود باقی می‌مانند! جل‌الخالق، عجب خواب سنگینی!
در عجبم از نیروی شگفت‌انگیز این دسته از به‌خواب رفتگان مصنوعی! اینگونه افراد چه زجری را متحمل می‌شوند تا مبادا چشم باز کنند و کسی از آنان درخواستی کند!
دوستان گمان نکنند، خدای ناکرده اینها را برای مزه‌پرانی یا تمسخر کسی عرض می‌کنم که سخت با این‌گونه اعمال مخالفم! از این جهت این‌گونه می‌گویم که نویسنده‌ی محترم‌ بدانند، خوانندگان گرامی با خواندن مطالب ایشان، چه اندیشه‌هایی از ذهنشان گذر می‌کند!
رابعا؛ هیچ صدا و تکانی از خواب بیدارشان نمی‌کند؟ یعنی چه؟
عجبا! آخر این سوال برای خوانندگان محترم‌ پیش نمی‌آید که چه کسانی به‌خواب فرو رفته‌اند تا بیدار شوند؟ مگر نویسنده‌ی محترم نمی‌گویند؛
((اما بعضی‌ها واقعا نمی‌خوابند، بلکه ادای کسی که به خواب رفته را درمی‌آورند و آنقدر در نقششان فرو می‌روند که با صداکردن‌های مکرر دیگران هم بیدار نمی‌شوند))
حال ایشان پاسخ دهند؛ اشخاصی را که خواب نیستند، چگونه می‌توان بیدار کرد؟ به‌عبارتی دیگر؛ این سوال به‌ذهن آدمی خطور می‌کند که اگر خواب نیستند و خود را به خواب زده‌اند، پس بیدار کردن و بیدار شدن‌شان، چه مفهومی دارد؟
پرواضح است؛ چنانچه آنها خود را به خواب زده‌اند، پس در حقیقت بیدارند! این حقیر منظور خود را با عبارات مختلف بیان و تکرار کردم تا نویسنده‌ی محترم بهتر متوجه مطلب شوند! حال چرا درک این‌ مورد برای نویسنده سخت بوده است، خدا بهتر می‌داند!
ایشان باید می‌فرمودند: "از بستر برنمی‌خیزند" یا "چشم خود را باز نمی‌کنند" اما همه می‌دانیم؛ مطلب بسیار سست است!
توصیه‌ی من به این‌گونه افراد این است که هر کلمه و عبارت را به‌جای خود به‌کار ببرند و هنگام نوشتن بسیار دقت کنند و قبل از انتشار مطالب، با ادیبی توانمند به مشورت بپردازند. متاسفانه برخی دیواری کوتاهتر از ادبیات فارسی پیدا نکرده‌‌ و با استفاده‌ی افسارگسیخته از فضای مجازی به درج مطالبی نادرست می‌پردازند! برخی از عزیزان، زمانی را که برای نوشتن ضرب‌المثل‌ها و دیگر موارد ادبیات فارسی در فضای مجازی هدر داده‌اند، چنان‌چه صرف مطالعه‌ی امثال و حکم و دیگر آثار مرحوم دهخدا می‌کردند، تاکنون در زمینه‌ی ادبیات علامه‌ی دهر شده بودند! این‌گونه افراد اگر می‌خواهند، دست به ایجاد سایت بزنند، بهتر است، گرد ادبیات فارسی، خط قرمز کشیده و پای در دایره‌ی زبان رسمی این مرز و بوم نکنند! چرا این دسته عزیزان، سخن درباره‌ی این زبان وزین را که در آن هیچ‌گونه تخصصی ندارند، برگزیده‌اند؟ اگر سایت لطیفه و خاطرات شخصی و ... بزنند که برایشان مقرون به صرفه‌تر است. دست‌کم حرف‌های نادرست و بی‌مورد درج نمی‌کنند تا اینگونه مورد نقد و بررسی قرار گیرند و خجل‌زده شوند!
در بند سوم‌ یعنی چه؟: ((اما کسی که ادای به خواب رفته‌ها را در می‌آورد، تک‌تک صداهای اطرافش که او را صدا می‌زنند، می‌شنود و یا شاید در دلش هم جواب بدهد)) موارد فوق خیالاتی بیش نیست که در ذهن نویسنده‌ی مطلب مذکور شکل گرفته است! ایشان آن‌چنان در نقش خود فرو رفته‌اند که حضور خود را در کنار اینگونه افراد خیالی‌حس می‌کنند! پاسخ دهند، از کجا می‌دانند؛ یک نفر نه، بلکه چندین نفر او را صدا می‌زنند؟
یعنی چه؟: ((شاید در دلش هم جواب بدهد))
چه ارتباطی به اصل موضوع مربوطه دارد؟
حال اگر به‌گفته‌ی شخص خودشان این یک ضرب‌المثل است، پس چرا آن را کلمه‌به‌کلمه و به صورت عبارتی ساده معنا می‌کنند؟
یعنی اینکه؛ در این مَثَل باید منظور نهایی لحاظ شود، نه اینکه مَثَل واژه‌به‌واژه معنا شود. در حقیقت منظور این مَثَل این است؛ (کسی خود را به آن راه زده و نمی‌خواهد واقعیت را بپذیرد) یا (کسی‌که مطالب را از یک گوش می‌گیرد و از گوش دیگر بیرون می‌کند) یا (کسی که حرفها را نشنیده می‌گیرد، یعنی اینکه؛ نشنیدم) که آن مطلب در قالب مَثَلِ به‌صورت؛ (خود را به‌خواب زدن) درآمده است! نه اینکه کسی واقعا سرش را به روی بالش نهاده و چشمان خود را بسته و دیگران صدایش می‌کنند و او هم جوابشان را نمی‌دهد، یعنی اینکه خواب هستم! این دیگر چه تعبیر سست و مضحکی است که نویسنده‌ی گرامی سرهم کرده‌اند؟ مَثَل می‌بایست تفسیر یا "تعبیر مَثَلی" شود، نه تعریف لفظ‌به‌لفظ" یا "معنا کردن لغوی عبارات!
اگر تعبیر مَثَل فوق همان "خوابیدن و به خواب زدن خود باشد" که معنای این عبارت را همه می‌دانند. پس دیگر چه نیازی به معنا کردن ایشان است؟
شاید نامبرده خدای ناکرده مردم را نادان و بی‌سواد فرض کرده‌اند؟ ایشان در حقیقت دارند، با توضیحات واضح خود به مخاطبین‌شان توهین می‌کنند. یعنی مخاطبین مربوطه از درک‌ معنای ظاهریِ مطلبی به این سادگی عاجزند؟
برای مثال اگر از کسی بخواهند، ضرب‌المثل (کسی که خربزه می‌خوره پای لرزشم می‌شینه!) را تفسیر کند، نباید بگوید:
هر کس خربزه خورد، باید سرمای آن را هم تحمل کند بلکه باید به تفسیر اصلی بپردازد و مثلا بگوید: (کسی که دست به‌کارهای بزرگ و خطرناک می‌زند، باید عاقبت و مسئولیتش را هم بپذیرد!
مسئول سایت مورد بحث ما معنای حقیقی ضرب‌المثل (خواب زن چپ است) را درنیافته و آنرا به‌ (خواب ظن چپ است) تبدیل و تعبیر کرده است! این ناشی‌گری‌ها خیانت به ادبیات محسوب می‌گردد، نه لطف و عنایت!
برخی حتا عبارات ساده را هم به‌عنوان ضرب‌المثل به مردم معرفی می‌کنند که این دیگر منتهای ناآگاهی است.
در جایی خواندم نوشته بود: ما یک ضرب‌المثل داریم که می‌گوید: مثبت‌اندیش باش، نه منفی‌باف!
خب، در اینجا چه مثلی زده شده است؟ این کجایش ضرب‌المثل است؟

جایزالخطاء یا ممکن‌الخطاء
انسان جایزالخطاست یا ممکن‌الخطاء

گروهی"مانند نویسنده‌ی مطالب همین سایت" با لفظ‌به‌لفظ معنا کردن جمله‌ی مذکور از معنای فلسفی آن دور می‌مانند و به اشتباه می‌گویند؛ ممکن‌الخطاء
"جایزالخطاء بودن" بدان معنا نیست که آدمی جواز خطا کردن، داشته باشد و مجاز باشد، دائما اشتباه کند.
بحث مذکور، بحثی فلسفی است. بدین منظور که؛ آدمی بالقوه می‌تواند، خطا کند، نه بالفعل!
بنابراین، ترکیب جایز‌الخطا را آن‌گونه که گروهی کم‌تعمقِ به‌دور از مطالعه تصور کرده‌اند؛ به‌معنای جمله‌ی (انسان سزاوار این است که خطا کند) نیست، بلکه به‌معنای آن است که آفرینش آدمی به‌گونه‌ای صورت پذیرفته که از او گمان خطا می‌رود یا این قابلیت را دارد که اشتباه کند و بالفعل آن می‌شود، "ممکن‌الخطا"

عبارت پیشین بدین‌ معناست که از حیث معنوی، ترکیب "ممکن الخطا" به اشتباه کردن نزدیک‌تر است تا واژه‌ی مرکب "جایزالخطا" زیرا در عبارت "ممکن‌الخطا" سخن درباره‌ی عمل (خطاکردن) است اما در عبارت "جایزالخطا" بحث درباره‌ی قابلیت‌های فردی آدمی در امر (خطاکردن)!
برخی از مردم متاسفانه ترکیب‌‌ها را فقط، واژه‌به‌واژه معنا می‌کنند و صورت ظاهری واژگان را در نظر می‌گیرند و در معنا کردن کنار یک‌دیگر قرار می‌‌دهند که این حرکت بسیار اشتباه است و یک ترکیب ممکن است، دارای معانی فلسفی و مجازی و عرفی و ... نیز باشد.

فراموش نشود؛ هر خطا لزوما گناه محسوب نمی‌شود. وانگهی این اصطلاح فلسفی به‌معنای؛ (انسان جایز الجناح) نیست! (خطا و گناه) از حیث‌ معنوی از یک مقوله به شمار نمی‌روند. یعنی؛ هر خطا لزوما به معنای گناه نیست! "خطا" معمولا غیرارادی است و ناخودآگاه صورت می‌پذیرد. مانند این‌که کسی سهوا نماز مغرب را چهار رکعت بخواند اما "گناه" به‌ ضرس قاطع از روی اراده‌ی آدمی صورت می‌پذیرد. مثلا آدمی با علم به‌اینکه 《زنا کردن》 امری است، خلاف شرع، باز مرتکب آن می‌شود و چنانچه خطا کردن موجب زیان شود، مانند؛ (تصادف کردن با شخصی یا چیزی) چون غیرارادی صورت گرفته، بار کیفری آن بسیار کم‌تر از گناهی است که عالما و عامدا صورت می‌پذیرد. مانند اینکه؛ کسی نه سهوا بلکه به‌طور عمد با شخصی یا چیزی تصادف کند. عبارت مذکور، "جایز الخطا" معروف به "جایز الجناح" نیست که بی‌تعمقان‌ آن را اینگونه معنا می‌کنند. تازه "جایز الجناح" هم که باشد، باز معنای فلسفی آن (مانند؛ انسان جایز الخطا است) می‌شود؛ انسان به‌القوه می‌تواند، گناه کند، نه اینکه؛ مجاز باشد، گناه کند! 《فراموش نشود که ترکیب جایزالجناح در ادبیات عرب کاربرد عمومی ندارد.》برای اینکه افراد بی‌تعمق به تفاوت میان "خطا" و "گناه" واقف شوند، معنای هر دو را از نظر گرامی‌شان می‌گذرانیم:
لغت‌نامه‌ی دهخدا
خطا
سهو و اشتباه
(ناظم الاطباء)
نقیض صواب
(یادداشت به‌خط مؤلف)

فرهنگ فارسی معین
گُناه
کار بد

بنابر این گناه و اشتباه و خطا از یک مقوله به‌شمار نمی‌روند! حال این سوال پیش می‌آید، نویسنده چطور "جایز" را به "حلال" و "مباح" معنا کرده اما از معنا کردن؛ "خطا" و "گناه" غافل مانده‌اند!
دیگر اینکه، فرموده‌اند؛ (انسان جایزالخطاست) یک اصطلاح است اما از بی‌تعمقی و ناآگاهی به ترجمه‌ی لفظ‌به‌لفظ پرداخته‌اند! مگر نمی‌دانند؛ (اصطلاح عبارتی است که معنایی غیر از معنای اصلی را افاده می‌کند؟)
این بدان معناست که اصطلاح نمی‌بایست ترجمه‌ی کلمه به کلمه شود! تکرار می‌کنم؛ (اصطلاح از جمع چند واژه بوجود می‌آید و از آن معنایی غیر از معنای اصلی اراده می‌شود)
هر واژه نیز یک معنای اصلی دارد و احتمالا چند معنای فرعی!
یکی از معانی فرعی "اصطلاح" همانا (اتفاق کردن مردمی برای یک معنای جدید) یعنی؛ برای نمونه؛ عده‌ای باهم قرار می‌گذارند، کلمه‌ی "خنگ" به‌معنای؛ (اسب سفيد) را به معنی متضاد زيرك یعنی؛ کم‌فهم، بی‌خرد، بی‌شعور، ديرفهم، كم‌عقل، كودن، سفيه، كندذهن و منگ بکار برند!
در فرهنگ‌ دهخدا آمده است؛ (واژه‌ای که به علت کثرت استعمال عمومی، معنایی غیر از معنای اصلی خود را شامل می‌شود!
ایرانیان فارسی‌زبان، "اصطلاح" را به معنی "اصطلاحی" به‌کار می‌برند اما عرب‌ها بیشتر به معنای (با هم صلح کردن)
عبارات زیر اصطلاح هستند و نباید ترجمه‌ی لفظ‌به‌لفظ شوند! مانند:
سرما خوردن. چاییدن. (کسی سرما را نمی‌خورد) حال اگر مدیر سایت مربوطه بخواهد آن را تفسیر کند، می‌گوید؛ کسی که سرما را می‌خورد! هم‌چنین اصطلاح زیر:
زمین خوردن‌. افتادن. (کسی زمین را نمی‌خورد)
و ...
فرموده‌اند؛ اصطلاح انسان جایز الخطاست ...
بسیارخب، اگر اصطلاح است، پس چرا لفظ‌به‌لفظ به معنا کردن آن پرداخته‌اند؟
مثلا به عبارت؛ (هر که خربزه می‌خوره پای لرزشم باید بنشینه) مَثَل می‌گویند و می‌تواند، در زمره‌ی ضرب‌المثل‌‌ها قرار بگیرد و بدان معناست؛ کسی که دست به‌کارهای عجیب و بزرگ می‌زند، می‌بایست مسئولیت عواقب آن را بر عهده گیرد و خطرهای آن را نیز به‌جان و دل بخرد و نباید آن را این‌گونه معنا کرد؛ (هر کس که خربزه می‌خورد، باید سرمای آن را هم تحمل کند)
نکته‌ی مهم این‌که هر عبارت ولو مشهور را نباید به‌عنوان ضرب‌المثل به مردم معرفی کرد! در گفتارها و نوشتارها هر آرایه نقش مخصوص خود را ایفا می‌کند. ممکن است، برخی تَمَثُل، برخی تمثیل، برخی کنایه، برخی تلمیح، برخی استعاره، برخی تشبیه، برخی اصطلاح ساده یا اصطلاح مثلی یا کنایه‌‌ای و یا حتا کلامی ساده باشد و تا آنجا که در توان دانش آدمی است، می‌بایست هرکدام را با نام‌ حقیقی‌اش به مردم معرفی کند اما متاسفانه کم‌وبیش مشاهده می‌شود، بسیاری در سایت‌ها همه را ضرب‌المثل نام نهاده‌اند که این اشتباه فاحش می‌تواند، موجب گمراهی و به بیراهه افتادن خوانندگان مطلب‌شان شود!
بحث درباره‌ی موارد ذکرشده، بحثی بسیار سخت، نفس‌گیر و مفصل است که حتا بزرگان اهل ادب نیز گاهی برخی از آنها را به‌جای دیگری تصور کرده‌اند و علت اساسی آن هم این است که این‌گونه موارد، مباحثی مجازی بوده و به لطف همین غیرحقیقی بودن می‌تواند، دارای تعابیر گوناگون نیز باشد و هر عبارت برای خود نام و جایگاهی اختیار کند که این از گستردگی‌های ویژه‌ی این نوع آرایه‌ها به‌شمار می‌رود و برای همین است که مرحوم دهخدا در لغت‌نامه‌‌ی خود به‌هنگام معرفی آرایه‌های مورد نظرش به جای بهره بردن از تعبیر "استعاره" لفظ "کنایه" را مرقوم فرموده‌اند!
"کنایه" به‌معنای اعم؛ جمله‌ای است که هم در معنای حقیقی به کار می‌رود و هم در معنای مجازی و این در حالی است که "استعاره" فقط در معنای مجازی به‌کار گرفته می‌شود. مثلا وقتی می‌گوییم؛ (فلانی در خانه‌اش باز است) در هر دو معنی حقیقی و مجازی کاربرد دارد، یعنی هم به‌صورت واقعی می‌تواند، در کاشانه‌ای باز باشد و هم به‌صورت مجازی، که کنایه‌ای است از (دست و دلباز بودن) اما وقتی می‌گوییم؛ (شیر آمد) و چنانچه منظور از "شیر" مولا "علی" باشد، به‌این معناست که در معنای حقیقی به‌کار گرفته نشده است. البته یک استعاره‌ی دیگر نیز موجود است، به‌نام "استعاره‌ی مرکب" که جمله است! مانند؛ (شبهای شیراز پر از مروارید است) که منظور اصلی این است؛ (پر از ستاره است) و پرواضح است که در معنای حقیقی بکار گرفته نشده است اما در مورد مَثَل هم باید بدانیم که معنای کنایی آن استفاده می‌شود. یعنی؛ کنایه‌ای‌ است که به صورت مَثَل میان مردم رواج یافته، این هم جزو همان مجازهاست که مرحوم دهخدا و دیگر صاحب‌نظران هم نتوانسته‌اند، در این زمینه حکمی قطعی صادر کنند، چراکه لازمه‌ی پیچیدن به این مسائل ظریف، دانستن مقدماتی است که خود آن مقدمه‌ها نیز بحث برانگیز است. در خیلی از موارد تفکیک "مَثَل" از "کنایه" بسیار مشکل به نظر می‌رسد. یعنی به‌راحتی نمی‌توان تشخیص داد که آیا فلان عبارت کنایه‌ای است یا مَثَلی! برای نمونه؛ (هرکه بامش بیش، برفش بیشتر) هم می‌تواند، مَثَل تلقی شود و هم کنایه، کنایه از آن جهت که هر کس پول بیشتری دارد، خرجش هم بیشتر است یا هرکس که عیالوارتر است، مخارجش هم بیشتر است که با تعبیر (تعیین کردن حدود چیزی) نام مَثَل را زیبنده‌ی خود می‌سازد! جای‌جای به عباراتی برخورد می‌کنیم که کاملا مشخص است که کنایه است. برای نمونه جمله‌ی؛ (بند شمشیرش بلند است) کنایه از بلندقد بودن شخصی است. یا: (در خانه‌ی فلانی باز است) کنایه از آدمی دست و دلباز و مهمان‌نواز است!

فرهنگ فارسی معین
tamassol (تَمَثُّل)
مثال آوردن
"تمثل" در حقیقت سخن مشهوری را به‌عنوان نمونه آوردن است (از این حقیر)
لغت‌نامه‌ی دهخدا
تمثیل
مثل آوردن تشبیه کردن چیزی را به چیزی
"تمثیل" در حقیقت آوردن ماجرایی است، مشابه با آنچه که گوینده یا نویسنده می‌خواهد، درباره‌ی آن سخن بگوید. (از این حقیر)
فرهنگ معین
تمثیل
مثال آوردن

در مجموع ماننده کردن چیزی به چیزی دیگر را تمثیل می‌نامند که در این نوع آرایه غالبا پند و اندرزهایی نهفته است و شاعران و نویسندگان با آوردن مثال بر رونق و روشنی سخن خود می‌افزایند که کلام‌شان بسیار راحت‌تر و سریع‌تر مورد پذیرش شنونده یا خواننده قرار می‌گیرد. این نوع آرایه در قرآن کریم به صورت‌های گوناگون ظاهر شده است که از آن میان می‌توان به؛
((وصف حال کسانی که دانش تورات بر دوش آنان نهاده شد "و بدان مکلف شدند ولی عمل نکردند" در مثل به الاغی می‌ماند که بار کتابهایی بر پشت دارد "اما از آن چیزی نمی‌فهمد"))
(آیه‌ی ۵ سوره‌ی جمعه)
اشارت کرد!
اما ارسال‌المثل، آوردن مَثَلی مشهور در کلام است. آرایه ارسال‌المثل که نوعی از انواع آرایه‌ی تمثیل است، یعنی آوردن یک ضرب‌المثل در شعر یا نثر. ساختار ارسال‌المثل به این شکل است که دو جمله بدون ذکر “ادات تشبیه” (کلماتی مثل چون، چو ، ….) به‌هم تشبیه می‌شوند و مشبه‌به همان ضرب‌المثلی است که آورده می‌شود.

همانطور که در اولین تصویر فوق مشاهده می‌فرمایید؛ از عبارت؛ (آزموده را آزمودن خطاست) به‌عنوان ضرب‌المثل یاد کرده‌اند و این در حالی است که در تصویر دوم مرحوم دهخدا شبیه آن را "تمثل" نامیده است. در عبارت فوق هیچ مثلی مشاهده نمی‌شود که بتوان نام آنرا ضرب‌المثل نامید بلکه گفتاری است، مشهور که به‌منظور نمونه آورده شده است! ضمنا مثبت و منفی هم ندارد که نویسنده‌ی بی‌تعمق ناشی گمان کرده که این تمثل تنها برای آزمایش کردن افراد به‌کار می‌رود.
برای نمونه کسی که کاری را در گذشته‌تر انجام داده و به شکست رسیده و دوباره می‌خواهد از همان راه به هدف خود برسد. به او می‌گویند؛ آیا کاری را که قبلا انجام داده‌ای و بارها به شکست رسیدی، باز می‌خواهی بیازمایی! و ...

در پایان امید است، که دل ایشان برای ادبیات فارسی بسوزد و برای همیشه دست از سر اصطلاحات و ضرب‌المثل‌ها بردارند!
فضل الله نکولعل آزاد
۱۴۰۱/۱۱/۳ کرج

گنجینه‌ی ضرب‌المثل
http://lalazad.blogfa.com
http://faznekooazad.blogfa.com
http://fazlollahnekoolalazad.blogfa .com
@
@

نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در سه شنبه دوم اسفند ۱۴۰۱ |