بسم الله الرحمن الرحیم. وَإِن يَكَادُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَيُزۡلِقُونَكَ بِأَبۡصَٰرِهِمۡ لَمَّا سَمِعُواْ ٱلذِّكۡرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُۥ لَمَجۡنُونٞ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ

دگرگونی‌های معنوی واژگان عربی در زبان فارسی و کاربرد واژگان فارسی با تغییرِ شکل ظاهری در زبان عربی (بخش اول)

دسیسه‌های اهریمنی دشمنان زبان فارسی
دشمنان زبان فارسی مشتق‌های واژگان عربی در زبان فارسی را واژه‌ای جداگانه معرفی می‌کنند اما واژگانی را که عربها از زبان فارسی وام گرفته و از آن اشتقاق‌های بسیاری پدید آورده‌اند، عربی جلوه می‌دهند.
فارسی‌زبانان در بیشتر واژگان عربی دگرگونی‌های معنوی ایجاد کرده‌اند که چنین واژگان را دیگر نباید واژه‌ای عربی تلقی کرد، چراکه عرب‌زبانان معنای آن را درنمی‌یابند! در حقیقت ما در این مرز و بوم دو نوع واژگان عربی داریم، یکی واژگانی که معنایش میان عرب‌زبانان کاربرد دارد و دیگری واژگانی که عربی‌اند و معنایش تنها میان‌ فارسی‌زبانان رایج است.
برای نمونه؛ در زبان عربی "أصول" جمع "اصل" است اما در زبان فارسی از آن معانی مفردِ "ریشه"، "زیربنای درست"، "ساختار درست"، "قانون"، "قاعده" و ... اراده می‌شود. یعنی؛ پیرو و متکی بر قواعد و سنت بودن و یا درباره‌ی دانش اصول به بحث و تبادل نظر پرداختن!
برای مثال عبارت؛ (این کار اصولی نیست) یعنی؛ (این کار "صحیح"، "علمی، شرعی، قانونی" نیست) یا (این کار از "ریشه" دارای ساختاری نادرست است) نه اینکه؛ (این کار "اصل‌هایی" نیست) اما جای‌جای استثناهایی نیز وجود دارد که کاملا از عبارت‌های عربی بهره می‌جوییم، مانند؛ "اصول دین"
حال آیا باید این‌دست واژگان دگرگون شده را عربی فرض کرد؟ اگر پاسخ کسانی که دارای بیماری غرض‌ورزی هستند، مثبت است، پس بنابر همان مبنا فارسی‌زبانان نیز می‌بایست معرب‌ها را کاملا فارسی تلقی و معرفی کنند!
در زبان عربی از "آثار" جمع "اثر" اراده می‌شود اما در زبان فارسی امروزی بیشتر معنای؛ "نوشته‌ها" یا "تالیفات" یا "جلوه‌های هنری! مانند؛ "آثار ادبی" یا "آثار هنری"
حال جای این سوال باقی است که؛ چنین برداشت معنوی از واژه‌ی مذکور که میان عرب‌زبانان کاربرد ندارد، باید به عربی بودن آن رای داد؟

پاسخ بسیار روشن و شفاف است. قطعا خیر که صد البته ممکن است، مردم آن مرز و بوم منظور فارسی‌زبانان را درک کنند اما نکته‌ای را که می‌بایست دانست، این است که خود در گفتارها و نوشتارهای‌شان از "تالیفات" بهره می‌برند!
البته فراموش نمی‌کنیم که؛ در چند قرن گذشته‌ در زبان فارسی از جمع "اثر" معنایِ عربیِ آن اراده می‌شد. مانند؛ "آثار الباقی" ابوریحان بیرونی《اثرهای به‌جامانده
معنای؛ "آثار قلمی"، "آثار نقاشی" در نظر فارسی‌زبانان مشخص است. یعنی؛ "جلوه‌های قلمی و نقاشی‌هایِ گردآوری‌شده" اما درک معنای همین ترکیب‌ها ممکن است، برای عرب‌زبان‌ها دشوار و معنایی که از آن اراده می‌کنند، اثرهایی در خود قلم یا نقاشی باشد! در زبان فارسی معنایی که از این‌گونه ترکیب‌ها برمی‌خیزد، بسیار متفاوت است، با آنچه که عرب‌زبانها خود از آن دریافت می‌کنند. ضمن اینکه؛ فارسی‌زبانان "رد پا" را نیز مترادف "اثر" می‌دانند و عرب‌زبانان نیز از "اثر" همین معنا را اراده می‌کنند!

حال در این میانه گروهی از پانهای متفرقه در شیپور عقده‌های روانی و بی‌فرهنگی خود دمیده‌اند؛ بیشتر واژگان فارسی از زبان عربی است و غافل از اینکه زبان عربی نیز از زبان غنی فارسی وام‌واژه‌های بسیاری دریافت کرده است که‌ هنوز بسیاری از واژگان فارسی موجود در زبان عربی کشف نشده‌اند.
بسیاری از مشتق‌های زبان عربی را ایرانیان تولید کرده و بدان معنا بخشیده‌اند که اصولا هیچ‌کدام در زبان عربی دارای کاربرد نبوده و عرب‌زبانان به‌معنای آن واقف نیستند.
خوانندگان محترم توجه داشته باشند، هرگاه در فرهنگ‌ها به واژه‌ای برخورد کردند که ریشه‌‌ی آن عربی ضبط شده اما معنایش به یکی از امور《دینی، تمدنی و علمی》مربوط می‌شود، کوچکترین تردیدی به‌دل راه ندهند که به احتمال قریب به‌یقین آن واژه برگرفته از زبان فارسی است و بسیار بدیهی است که در وهله‌ی اول نگاه‌ها را می‌بایست به‌سوی زبان فارسی معطوف کرد و مبنا را بر فارسی بودن واژه‌ی مربوطه قرار داد، بعد دیگر زبانها، چراکه عرب‌زبان‌ها در چنین مواقعی همواره دست نیاز به‌سوی واژگان زبان فارسی دراز کرده و هم‌چنان طبق معمول چنین روشی مرسوم است که در این میان واژه‌ی "
مبستر" به‌معنای؛(پاستوریزه) برگرفته از واژه‌ی فارسی "اُستُره" نمودار صادق این گفتار است! 👇👇👇

http://lalazad.blogfa.com/post/109/
همانطور که می‌دانید؛ مشرکین عرب همواره در حال بت‌پرستی، عیش‌ونوش، الواطی، زن‌بازی، شرابخواری و غارتگری اموال یک‌دیگر بودند و‌ درباره‌ی موردهای جنسی زنان شعر می‌سراییدند و در این میانه تنها افتخارشان معلقات یا هفت قصیده‌ای بود که بر دروازه‌ی کعبه آویزان کرده بودند تا دیگران به هنگام ورود و خروج آن را مشاهده کنند! بنابراین بسیار طبیعی است که از مراتب و امور دینی، شهرنشینی و علمی، آگاهی ولو اندک نداشته باشند تا برایش واژه بسازند.
​​​تاریخ گواهی می‌دهد که آنان همواره در حال جنگ و خونریزی قبیله‌ای بودند و در چادرها زندگی می‌کردند که با حمله و ورود به سرزمین ما تمدن را از ایرانی‌ها آموختند و چنانچه کسی با چشم بصیرت نظر اندازد، می‌بیند که هنوز درصد قابل ملاحظه‌ای از عربهای عربستانی چادرنشین و بیابان‌نشین هستند. بنابراین پرواضح است که با این قتل و غارت‌ها و وحشیگری‌های قومی و فرامرزی علاقه‌ای به تحصیل و مطالعه از خود نشان ندهند و مجبور شوند، بعدها برای ساختن واژه‌ی آموزگارِ پرتجربه، نگاهشان را به‌سوی ایرانیان معطوف سازند و از واژه‌ی فارسی "استاد"، واژه‌ی معرب "استاذ" را بسازند و جمع آن را "اساتیذ" در نظر بگیرند!
نمونه‌ی دیگر اینکه؛
واژه‌ی «قاضی» معرب واژه‌ی باستانی اوستایی «کادیک» یا به لفظی دیگر؛ «کاتیک» است که از «کاد» یا «کات» معنای «واقعیت، حقیقت، راستی» اراده می‌گردد!
بنابر همین ملاحظه‌ها واژه‌ی «
قاضی» یا ریشه‌ی اوستایی آن «کادی» معنای «واقعیت‌یاب» یا «راست‌آزما» یا «حقیقت‌جو» را افاده می‌کند.
اعتقاد این‌حقیر بر این است؛ از آنجا که قبائل عربِ دوران جاهلیت، قرن‌های متمادی، با یکدیگر درگیر جنگهای قبیله‌ای بودند و بدون منطق قتل‌های بسیار می‌کردند و برای پایان دادن به جنگ ریش سفیدی را به عنوان داور برنمی‌گزیدند لذا ضرورت آفرینش واژه‌ای با نام «
قاضی» یا «داور» را در خود نمی‌دیدند! بعدها با ورود اسلام در عربستان که جنگ‌های قومی کم‌کم پایان پذیرفت، مجبور شدند، برای ساختن واژه‌ای که معنای "داور" را افاده کند، به ایرانیان روی آورند و از واژه‌ی "قاضی" به‌عنوان "تمام‌کننده‌ی دعواها" یا "قضاوت‌کننده" بهره برند. http://www.lalazad.blogfa.com/post/
برخی از واژگان فارسیِ دینی، علمی و تمدنیَ که در زبان عربی کاربرد دارند، عبارتند از؛
(دین: دین) (مسجد: مزگت) (محراب: مهراو) (رضوان: رَزوان) (جُناح: گناه) (قاضی: کادی) (خانقاه: خانگاه) (فردوس: پردیس. بهشت) (دیوان: دیوان) (وزیر: وجیر) (مارستان: بیمارستان) (میدان: میدان) (کارنامج: کارنامه) (استاذ: استاد) (زمان: زمان) (سراج: چراغ) و ...
دیگر نمونه‌ها؛

ابریسم: ابریشم
البابونج. بابونه
باجامه. پاجامه

بادزار. بادزهر: پادزهر
بادکیر: بادگیر
بارنامج: بارنامه
برنامج: برنامه
بروانه: پروانه. اجازه‌نامه. جواز. مانند پروانه‌ی کسب. جواز کسب
بزرک: بزرگ
بوطقه: بوته‌ی ریخته‌گری
تازج: تازه
تاریخ: تاریک. (گذشته‌ی تاریک)
تریاق: تریاق؛ پادزهر
تیغَه: دیوار جداکننده
خانقاه: خانگاه
خربوز: خربزه
خروش: خروش
خیار: خیار
خیارشنبر: خیارچنبر
درکاه: درگاه
دروازه: دروازه
دین، کیش، دین (اوستایی) daēnā
رندا: رنده
زمزمه: زمزمه
زنبق: زنبق
زنبیل: زنبیل
زنجبیل: زنجبیل
زورق: قایق
ساذج: ساده
شراع: شاهراه
شِکَر: شِکَر

شاجرد: شاگرد
شلوار: شلوار
صابون: سابون
طازج: تازه
طاق: تاق
طبان: تپان
فالوذج: پالوده
فردوس: پردیس

کنز: گنج
لوبیاج: لوبیا
ماذیان: مادیان
ماذینه: مادینه
الموز: موز

نارجیل: نارگیل
نارنج: نارنگ. نارنج
ورق: برگ. برگه
هیکل: هیکل. ریخت

واژگان فارسی زیر به ترتیب حروف الفبا گاه با اندک تغییر در تلفظ عربی در شعرِ شاعران جاهلی به‌کار گرفته شده است:
ارغوان، انجمن، بادیه، باری، بنفشه، بده، بهاری، تاج، تنبور، خبری، خسروانی، چنگ، دهقان، دیبا، زبرجد، زیر، سمسار، سوسن، سیه‌سنبل، شاهنشاه، مرا، مهره، نای، نرگس، نرگسی، گلاب، گلستان، هر، هرگز، هنرمند، یاسمن، یاقوت، یک
همان‌طور که ملاحظه فرمودید؛ عرب‌زبانها در گرفتن وام‌واژه از زبان فارسی به تغییر شکل ظاهری واژگان پرداخته و می‌پردازند اما فارسی‌زبانان در این‌گونه موارد در ساختمان واژگان عربی تغییری رخ نداده اما به اراده کردن معنایی پرداخته که در زبان عربی رواج نداشته است. این دو تفاوت وام‌گیری واژگان پیامی در بر دارد و آن اینکه شیوه‌ی فارسی‌زبانان اصولی‌تر از عرب‌زبانها است و بیشتر به بومی شدن واژگان بیگانه نزدیکتر است تا روشی که عرب‌زبانها از آن بهره می‌برند و واژگان فارسی را با همان معنا وام می‌گیرند. البته در این راستا استثناهایی نیز وجود دارد، مانند وام گرفتن واژه‌ی فارسی "میدان" که بدون تغییر ساختاری اما با دگرگون شدن معنای آن شکل گرفته است! یعنی دقیقا همین کاری که فارسی‌زبانها انجام می‌دهند!
لازم است، بگویم؛ بسیاری از بی‌سوادان مغرض و بی‌منطق به برتری زبان‌فارسی، در شیوه‌ی وام‌گیری، واقف نبوده و از روی ناآگاهی خلاف واقعیت را انعکاس داده و می‌گویند؛ نیمی از واژگان فارسی از زبان عربی است که چنین چیزی هرگز صحت ندارد.
انگیزه‌ی اینکه در مرز و بوم فارسی‌زبانان بسیاری از واژگان عربی، دستخوش دگرگونی‌های معنوی شده‌اند، همانا پیشینه‌ی درازمدت کاربرد آن واژگان در زبان فارسی است که دارای معنایی شده است که فارسی‌زبانان بدان بخشیده‌اند!
چنین پدیده‌ای‌ چالش‌های بسیار گیج‌کننده‌ای را سر راه‌ تَرگُمانان (مترجمان) قرار داده تا جایی که می‌بایست به دگرگونی‌های معنوی واژگان عربی در زبان فارسی، کاملا آگاهی داشته باشند.

برای نمونه؛ یک مترجم تازه‌وارد باید بداند، واژه‌ی عربی "زائر" در زبان فارسی به "زایر" شهره است و از آن معنای "زیارت‌کننده" اراده می‌شود اما در نوشتارها و‌گفتارهای عرب‌زبانان این واژه به‌معنای "بازدیدکننده" است و بنابر همین ملاحظه مثلا وقتی کسی می‌گوید؛قام‌ بزیارة شرکة بولاد للانشاءات الهندسية》نباید این‌گونه برگردان "ترجمه" شود؛《او شرکت ساختمانی مهندسی پولاد را زیارت کرد》
کسی که می‌خواهد، به‌کار ترجمه‌ی مطالب عربی روی آورد، باید آگاه از معنای واژگان تازی در هر دو زبان فارسی و عربی باشد و اطمینان کامل داشته باشد، معنایی که از واژه‌ی مربوطه‌ی عربی در نوشتارها و گفتارهای فارسی‌زبانان برمی‌خیزد، با معنایی که در گفتارها و نوشتارهای عرب‌زبانها دارای کاربرد است، یکی است یا دارای تفاوت‌هایی چشمگیر!
همان‌طور که‌ می‌دانید، در جهان ۲۲ کشور عرب‌زبان وجود دارد و از این حیث‌ ممکن است معانی مختلفی از یک واژه در متکلمین جهان عرب وجود داشته باشد.
مثلا عراقی‌ها در زبان خود از واژگان فارسی نیز بهره می‌برند که ممکن است، معنای گفت‌وگوهای‌شان را عربستانی‌ها درنیابند. هم‌چنین الجزایری‌ها که سالها مستعمره‌ی فرانسوی‌های جنایت‌کار بوده و زبان آنان بعد از عربی زبان بسیاری از الجزایری‌هاست، ممکن است، از اصطلاح‌ها و واژگان زبان فرانسوی سود جویند که در نتیجه مطالب‌شان برای عربستانی‌ها و کویتی‌ها و ... قابل فهم نباشد. از این حیث زبان عربی در این ۲۲ کشور در خطر است!

نمونه‌ای دیگر؛ واژه‌ی دگرگون‌شده‌ی "سابق" در فرهنگ زبان عربی به‌معنای؛ "سبقت‌گیرنده" و گویای رویدادی جلوتر است که هنوز به وقوع نرسیده اما در زبان فارسی عکسِ چنین معنایی صدق می‌کند. یعنی کاربرد آن به‌معنای "پیشین" است. مانند؛ "سابق الذکر"، "سابق بر این"، "کما فی سابق"
لغت‌نامه‌ی دهخدا
سابق
[معنای فارسی آن] 👈 پیش. پیشین. پیشینه. گذشته. درگذشته
[معنای عربی آن] 👈 اوّل. مقدّم. جلو
هر چند این فصل از تاریخ
مسبوق است بر آنچه بگذشت در ذکر لیکن در رتبه سابق است.
(تاریخ بیهقی چاپ ادیب صفحه‌ی ۸۹)
لغت‌نامه‌ی دهخدا
سابقة
له سابقة فی هذا الامر اذا سبق الناس الیه
او را
سبقت و پیشی است بر مردم در آن کار
(منتهی‌الارب)
قدمت. پیشینه. حقوق گذشته
(زمخشری)
پیشینه
(فرهنگستان زبان)
اعمال گذشته. کارنامه‌ی گذشته:

آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کاین
سابقه‌ی پیشین تا روز پسین باشد
(حافظ شیرازی)
گفتم ای بخت بخسبیدی و خورشید دمید
گفت؛ با اینهمه از
سابقه نومید مشو
(حافظ شیرازی)
همانطور که ملاحظه فرمودید، در معنای "
سابقه" پیشی گرفتن آمده که چنین معنایی در زبان عربی دارای کاربرد است و در آنجا که معنای "پیشینه" از آن اراده شده است، نشانگر کاربرد فارسی‌زبانان است.
لازم به یادآوری است که واژگان "سابق" و "سابقه" دارای مترادف فارسی بوده که در دو زبان با دو معنای متناقض ایفای نقش می‌کنند!
حال جای این سوال باقی است؛ آیا واژه‌ی "سابق" که در زبان فارسی دارای معنایی متفاوت با زبان عربی است، می‌بایست عربی نامیده شود؟ قطعا خیر! چون عرب‌زبان‌ها معنای فارسی آن را متوجه نمی‌شوند و در نتیجه به‌منظور نهایی فارسی‌زبانان واقف نمی‌شوند!
فراموش نشود که در زبان فارسی نیز از "سَبَق" مشتقی چون "سبقت" عکس معنای "پشت" یا "گذشته" بلکه، معنای "جلو" را افاده می‌کند. مانند؛ "سبقت گرفتن ممنوع" یعنی؛ "از حد گذشتن سرعت" یا "جلو زدن" که البته‌ عربها خود از عبارت؛ "التجاوز محظور" بهره می‌برند. چراکه در زبان فارسی "سَبَق" به‌معنای؛ "پشت سر گذاشتن"، "در گذشته‌تر"، "قبلا" و همین‌طور؛ "سبقت گرفتن" است.
چو آب می‌رود این پارسی به‌قوت طبع
نه مرکبی است که از وی
سبق برد تازی
(سعدی شیرازی)
در شعر سعدی از "سبق" معنای؛ "سبقت گرفتن" اراده شده است. یعنی؛ "چیزی را پشت سر گذاشتن"


👆👆 عربی‌زبانان هم، کاری مشابه ما انجام داده‌اند، یعنی معربی از عکسِ معنای یک واژه‌ی فارسی ساخته‌اند. واژه‌ی عربی‌شده‌ی "قبر" را از "گبر" زبان پهلوی که به‌معنای؛ "رَحِم زنان" است، پدید آورده‌اند. (از جایگاه به‌دنیا آمدن نوزاد، مکان دفن مردگان را ساخته‌اند و شاید این نام‌گذاری از اعتقادشان <تولد مرگ دیگری است> سرچشمه گرفته شده باشد) البته این مطلب جایی ثبت نشده و از تحقیقات این حقیر به‌شمار می‌رود. امید است، خدمت بسیار کوچکی به ادبیات فارسی محسوب شود!
نمونه‌های دیگر؛
در زبان عربی؛ "جریمه" یا "جریمة" به‌معنای؛ "جزا" و "جنایت" است اما در زبان فارسی به‌معنای؛ "تاوان"
در زبان عربی "
عکس" به‌معنای؛ "متضاد" است اما در زبان فارسی به‌معنای "تصویر"
در زبان عربی از "
تخلّف" معنای؛ "عقب‌ماندگی" اراده می‌شود اما در زبان فارسی معنای؛ "خلاف کردن" یا "مخالفت"
در زبان عربی از "
فرض" معنای؛ "وظیفه" اراده می‌شود اما در زبان فارسی معنای؛ "امکان" و "احتمال"
"
مستراح" در زبان عربی به‌معنای؛ "جای آسایش" است اما در زبان فارسی از آن معنای؛ "جای ادرار و دفع مدفوع" اراده می‌شود.
"
حریص" در زبان عربی به‌معنای؛ "مشتاق" است اما در زبان فارسی به‌معنای؛ "آزمند"
و برای همین است که عبارت مشهور رسول گرامی اسلام در نهج‌الفصاحه حدیث شماره‌ی ۵۷۱ (الانسانُ حریصٌ عَلی ما مُنِع) را نباید این‌گونه معنا کرد. (آدمی به چیزی که او را از آن منع کنی، آزمند می‌شود) بلکه به‌جای "
آزمند می‌شود" یا "حریص می‌شود" باید این‌گونه معنا کرد؛ "مشتاق می‌شود" یا "اشتیاق بیشتری از خود نشان می‌دهد"

نکته‌ی مهم اینکه؛ هر چند که گاه از حرص و اشتیاق معنایی نزدیک به هم اراده می‌شود اما بهتر است، هر واژه دقیقا به معنای واقعی خود به‌کار رود.
در زبان عربی "
شعور" جمع "شَعر" یا "شَعَر" و معنای آن "احساس‌ها" یا به‌قول عرب‌ها "احساسات" است اما همین واژه در زبان فارسی دارای معنای؛ "دانستن"، "دریافتن" یا "ادراک" است!
در زبان عربی "
تجاوز" بیشتر به‌معنای؛ "مبادرت"، "دست‌به‌کارشدن" و یا "اقدام" است اما در زبان فارسی به‌معنای؛ "گذشتن از حد"، "هتک حرمت" و یا؛ " عمل نزدیکی جنسی را به‌زور انجام دادن"

البته در زبان عربی گاهی به‌معنای "از حد گذشتن" هم به‌کار گرفته می‌شود. مانند؛ (التجاوز محظور) یعنی؛ (سبقت گرفتن ممنوع) به‌معنای؛ (از حد‌ گذشتن سرعت) آمده است.
در زبان عربی از "
خسیس" معنای؛ "پست" و "ناچیز" اراده می‌شود اما در زبان فارسی معنای؛ "گدافطرت" و "بخیل"
در زبان عربی از "
جامعة" معنای؛ "دانشگاه" اراده می‌شود اما در زبان فارسی معنای؛ "اجتماع" یا "مجتمع"
در زبان عربی "زائر" به‌معنای؛ "بازدیدکننده" است اما در زبان فارسی به‌معنای؛ "زیارت‌کننده‌ی اماکن متبرکه"
یکی از دوستان زبان‌شناسم، دکتر "م.پ" می‌گوید؛ ((بر فرض مثال در زبان فارسی از واژه‌ی عربی دقیقا همان معنای مورد نظر عرب‌ها هم که برخیزد باز فارسی است و دلیلش هم این است که مثلا واژه‌ی عربی "امتحان" که مترادف فارسی آن "آزمودن" است، بیش از هزار سال است که در زبان فارسی کاربرد دارد و دیگر بومی شده است))

امتحان‌های زمستان و خزان
تاب تابستان بهار همچو جان
(
مولوی)
گر جان‌طلبی فدای جانت
سهل است جواب امتحانت
(
سعدی)

طلق روانست آب بی‌عمل امتحان
زر خلاص است خاک بی‌اثر کیمیا

(خاقانی)
مگر عربها دقیقا با واژگان فارسی همین کار را نکردند؟ اگر اعتراضی روا باشد، بر زبان عربی جایز است که از واژگان فارسی دقیقا همان معنای مورد کاربرد فارسی‌زبانان را اراده کرده‌اند که به نمونه‌هایی از آن در بالاتر اشارت شده و این در حالی است که ایرانیان معنای واژگان عربی دارای کاربرد را دگرگون کرده‌اند که این نشان از هوش فوق‌العاده‌ی ایرانیان دارد و در چند سطر بالاتر گفتیم که روش فارسی‌زبانان به بومی شدن واژگان بیگانه نزدیکتر است تا شیوه‌ی زبان عربی!

پروفسور ایلبر اورتایلی İlber Ortaylı تاریخ‌نگار و استاد تاریخ اهل ترکیه می‌گوید؛ ((برخلاف گمان کسانی که می‌گویند؛ آموختن زبان فارسی جامعه‌ی ما را برهم می‌زند و ملیت ما را از ما جدا می‌کند، چنین نیست.
یعنی چه ما را از جامعه جدا می‌کند؟ این هنر است، چه ربطی به جدا کردن و پیوستن دارد؟
البته که این [زبان فارسی] برای ادبیات ترک یک گنجینه و راه جدیدی بود. ما با پذیرفتن زبان فارسی که ایرانی نمی‌شویم! پارسی نمی‌شویم! ترکی باز ترکی است! حتا اگر ۹۵ درصد واژگان ما فارسی هم باشد، باز شعرمان ترکی است. چراکه [با این نحو بیان و دگرگونی‌های معنایی واژگان فارسی] ایرانی‌ها متوجه نمی‌شوند، معنای شعر چیست! فقط تعدادی واژه‌ی فارسی به‌نظرشان آشنا می‌آید))


و این دقیقا همان رویدادی است که به هنگام شنیدن مکالمات فارسی‌زبانان و استفاده‌ی‌شان از واژگان تحول‌یافته‌ی عربی برای عرب‌زبانها روی می‌دهد!

منظور آقای "ایلبر اورتایلی" این است که؛ ما ترک‌زبانهای ترکیه به‌گونه‌ی کاملا هوشیارانه با استفاده از واژگان فارسی به زبان ترکی سخن می‌گوییم و می‌نویسیم و این در حالی است که ایرانیان از سخن‌های ما فقط تعدادی از واژگان‌ فارسی را می‌شنوند و می‌خوانند اما به مفهوم نهایی سخن ما پی نمی‌برند.
حال اگر بر مطلب ارزشمند این استاد نظری دقیق بیندازیم، می‌بینیم که این تحقیقا همان کار اصولی است که فارسی‌زبانان با زبان عربی می‌کنند. یعنی؛ ما با برخی از واژگان عربی به زبان فارسی سخن می‌گوییم و می‌نویسیم و عرب‌زبانان منظور ما را درنمی‌یابند!

ایشان در گفتگویی دیگر می‌فرمایند؛ ((در برابر شعر فارسی‌زبانان ایرانی می‌بایست با احترام ایستاد. زمانی که جهانیان به‌روی درخت زندگی می‌کردند، ایرانیان کسانی بودند که شعر می‌سرودند و به‌دلیل همین پیشینه‌ی غزل‌سرایی، صاحبان هیچ زبانی نمی‌توانند، در بیان احساس و اندیشه از ایرانیان پیشی بگیرند.))
حال چنانچه گاهی پان‌های متفرقه خلاف این واقعیت را انعکاس می‌دهند و برای خالی کردن عقده‌های روانی خود، به زبان فارسی حمله‌ور می‌شوند و می‌گویند؛ زبان فارسی چنین است و چنان، فلان درصد از زبان بیگانه وام‌واژه دریافت کرده و ... این دیگر نشانه‌ی غرض‌ورزی، بی‌سوادی، بی‌تعمقی و افسارگسیختگی‌های ناشیانه‌ی‌شان است که موجب می‌شود، این چنین حرفهای مغرضانه و مضحکی بر زبان خود جاری سازند. در حقیقت آنچه را که‌ امروزه پان‌های فرصت‌طلبِ داخل و خارج این مرز و بوم‌، به‌عنوان نقص،‌ عیب و ضعف زبان فارسی تلقی می‌کنند، همانا کاستی‌هایی است که در نتیجه‌ی حمله‌ی وحشیانه‌ی اعراب به خاک مقدس ایران به‌وجود آمده و دیگر انگیزه‌ی چنین پدیده‌ای، استفاده‌ی افسارگسیخته و بی‌رویه‌ی فارسی‌زبانان از واژگان عربی است!

توصیه‌ی من به دوستداران ادبیات فارسی این است که حرفهای غیرمعقولانه‌ی این درجازدگان را جدی نگیرند و هم‌چنان سربلند و سرفراز به زبان غنی فارسی افتخار کنند که با چند دوره سرکوب و‌ حمله‌ی وحشیانه‌ی دشمنان ایران؛《اسکندر، اعراب وحشی و مغولها》مواجه شد اما هم‌چنان این درخت سرسبزِ تنومندِ پربرگ و بار نیرو گرفت و پرتوان‌ از جای خود برخاست و به‌کوری چشم دشمنان این مرز و بوم دوباره ریشه دواند.
http://lalazad.blogfa.com/post/
http://lalazad.blogfa.com/post/
http://f-lalazad.blogfa.com/post/

همان‌طور که در سطرهای بالاتر خواندید؛ عرب‌زبانها نیز از زبان فارسی وام‌واژه دریافت کرده‌اند و علاوه بر اینکه از این‌کار ابایی نداشته، بلکه افتخار نیز شمرده‌اند و از زمانهای کهن حتا قبل از ورود اسلام به ایران تا امروز در سروده‌های خود از استخدام واژگان فارسی سود جسته‌اند. مانند؛ سروده‌ی عربی زیر از واژه‌ی فارسی "دهقان" [معربِ دهگان] معنای؛ "حکمران" اراده و پیش از حمله‌ی عربها به خاک ایران سروده شده است.
عد هذا فی قریض غیره
وأذکرن فی الشعر دهقان الیمن

هم‌چنین؛ معلقه‌ی جاهلی عمرو ابن کلثوم که قبل از حمله‌ی عربها به ایران، سروده شده است؛
و سید معشر قد توجوه
بتاج الملک یحمی المحجرینا

در سروده‌ی فوق واژه‌ی معرب "تاج" از فارسی پهلوی است و "توجوه" به‌معنای؛ (تاجگذاری) برگرفته از آن است. در زبان عربی از این واژه، ترکیب‌هایی نیز ساخته شده است؛ "تاج العروس، "تاج الملوک‌"، "تاج السلطنه"، "تاج الملک"، "تاج الاذن"، "تاج السین"، "تاج العرب"، "تاج العقد"، "تاج المصادر" و ...
سروده‌های زیر نیز پیش از حمله‌ی عربها به خاک ایران سروده شده است
آس و خیری مرو و سوسن
کرده مخمور هر هنرمند

و شاهسفرم و الیاسمین و نرجس
یصبحنا فی کل دجن تغیما

لنا جلسان عندها و بنفسج
و سیسنبر و المرزنجوش منمنما

و مستق صینی و نای و بربط
یجا و بها صنج اذا ماترنما

مصراع اول دارای واژگان فارسی است، هم‌چنین واژگان؛ آس، خیری، سوسن، کرده، هر، هنرمند، شاهسفرم، یاسمین، نرجس، بنفشه، نای، بربط و ...
هم‌چنین قطعه‌ی زیر از "فارسیات ابونواس" سخن‌سرای دربار هارون‌الرشید و امین‌الرشید است که پس از حمله‌ی عربها به خاک ایران سروده شده است؛

یا غاسل الطرجهار
للخند ريس للعقار
يا نرجسى و بهارى
بده مرا يك باری

واژگان؛ "نرجسی"، "بهاری"، "بده"، "یک"، "باری" فارسی است.


روش بومی کردن واژگان فارسی در زبان عربی (عربیزه کردن)
دگرگون کردن معنای واژگان بیگانه و وارد کردن آن‌ در زبان فارسی موجب بومی شدن آن می‌شود که عربها به‌گونه‌ای دیگر و با تحول‌های شدیدتری با واژگان فارسی برخورد کرده‌اند. مانند تغییرِ ریختِ واژگان فارسی؛
"برنامه" به "برنامج" و؛ "تازه" به "طازج" و؛ "کارنامه" به "کارنامج" و؛ "چراغ" به "سراج" و؛ "کادی" به "قاضی" و اشتقاق‌هایی از "قاضی" چون؛《قضاوت. قضات. قاضی. مقتضی. اقتضا. قضیه. یقضی. قض. قضض. المقاضاة. التقاضی و ...》و هم‌چنین؛ "مزگت" به "مسجد" و ساختن اشتقاق‌هایی چون؛《ساجد. سجده. سُجود. سَجّاد. سَجَدَ. سَجْدَى. سَجْنَدَ. سَجْوَدَ. سَجْيَدَ. سَنْجَدَ. سَوْجَدَ. سَيْجَدَ. مَسْجَدَ. أسجد. مسجد. سَجَدَة. سَجْدَى. سُجَّد. سُجَّاد》که در اصل تمامی آن برگرفته از واژه‌ی پهلوی مزگت" است و عده‌ای کم‌تعمق آن‌ها را اصالتا از ریشه‌ی واژگان عربی فرض می‌کنند اما باید گفت؛ چون ساختار آن تغییر کرده، عربیزه یا برایشان بومی شده است.
لغت‌نامه‌ی دهخدا
مزگت
نمازخانه و مسجد
(ناظم‌الاطباء)
مرحوم دهخدا معنای "
مسجد" را "مزگت" نامیده و در معنای "مزگت" به معرب بودن آن؛ "مسجد" اشارت داشته و گفته است؛ این کلمه آرامی است و از این زبان وارد عربی و فارسی شده است. (که البته بهتر بود، مرحوم دهخدا زبان فارسی را پیش‌تر از زبان عربی ذکر می‌کردند. زیرا اگر چنین باشد، اول از زبان آرامی وارد زبان فارسی، سپس از زبان فارسی وارد زبان عربی شده و دلیلش هم این است که در گذشته مشرکین عرب پیش‌تر و بیش‌تر به بتخانه توجه داشتند تا نمازخانه و در وهله‌ی اول همواره از زبان مردمان همسایه‌ی خود؛ "ایران" وام‌واژه دریافت می‌کرده‌اند تا دیگر زبان‌ها، اضافه بر آن زمحشری لفظ دیگر "مزگت" را "مژگت" بیان کرده و این نیز دلیل دیگری بر این مدعاست که این واژه در ایران پرورش یافته و هم‌چنین آنندراج "مسجد" را برگرفته از "مزگت" می‌داند): 👇
لغت‌نامه‌ی دهخدا
مزکت. مژگت
(زمخشری)
چون زاء و سین و تاء و دال تبدیل یافته‌اند، معرب آن مسجد به فتح جیم است. یعنی مکان سجده کردن
(آنندراج)

پیغامبر علیه السلام به "
مزگت" آمد و پیش خلق این آیت بخواند. (ترجمه‌ی طبری بلعمی)
همان‌طور که در گذشته‌تر گفتیم؛ چنانچه به آن دسته از واژگان رایج در زبان عربی برخوردیم که پیوندی با دین، تمدن و دانش داشته باشد، می‌بایست، در وهله‌ی اول آن را برگرفته از واژگان زبان فارسی دانست، چراکه در واژه‌سازی عرب‌زبان‌ها همواره نگاهشان به سوی ایران و زبان ایرانیان معطوف بوده تا دیگر زبان‌ها، مضاف بر آن از این احتمال نیز به سادگی نمی‌گذریم که "
مزگت" یا "مژگت" می‌تواند، از زبان آرامی ایرانی دوران هخامنشی باشد، نه آرامی زبان بیگانه، چراکه؛ زبان آرامی در دوره‌ی هخامنشی نیز به‌عنوان دیگر زبان کم‌وبیش در ایران رواج داشته است که آغاز پیدایش این زبان باستانی، در همان دوره صورت پذیرفته است و در دوران شاهنشاهی ساسانی به زبان آرامی میانه بدل شد! بنابراین از نوشته‌ی ذکرشده می‌توان به این نتیجه رسید که زبان آرامی در ایران دستخوش دگرگونی‌هایی بوده است و این نشان از آن دارد که زبان آرامی ایرانی با زبان آرامی بیگانه تا حدودی متفاوت و بسیاری از آن واژگان در اصل ایرانی بوده است و علاوه بر آن عربها برای معرب کردن واژگان فارسی همواره "گ" را به "ج" بدل کرده و هنوز از چنین کار ابایی ندارند. بنابراین "مسجد" از ریخت "مزگت" زبان پهلوی گرفته شده است.
عده‌ای دیگر از ادبا معتقدند؛ ریشه‌ی "
مسجد" از زبان پارسی باستان "مزکد" برگرفته از؛ "مزداکده" است. یعنی؛ "مز" در "مزکد" یا "مزگت" همان "خدا" و "کد" به معنای "خانه" است.
گروهی دیگر معتقدند؛ مترادف این واژه در آرامی سریانی و مندائی "
مَسْگداء" است و از زبان آرامی وارد زبان عربی شده که این فرضیه نادرست به نظر می‌رسد. چون "مزگت" و "مسجد" هر دو بر یک وزن و دارای دو هجای بلند هستند که از حیث ساختمانی و تلفظ، نزدیک به یکدیگرند اما "مَسْگداء" سه‌هجایی است. ضمنا در زبان پهلوی "مزگت" نیز آمده که بعدها عربها آن را معرب کرده و به‌صورت "مسجد" درآورده‌اند. عده‌ای ریشه‌ی اصلی را "سجد" دانسته که این باور درست به‌نظر نمی‌رسد. در هرصورت این واژه در زبان پهلوی موجود بوده و اگر هم از زبان آرامی وارد شده باشد، از زبان آرامی که در داخل ایران رواج داشته، وارد زبان عربی شده است.

یادآوری این نکته لازم است که به دلیل همسایگی آرامی‌زبانان با مردم ایران، واژگان مشترکی و گاه با اندک تفاوتهای ساختمانی میان زبان پهلوی فارسی و آرامی بوده است!

👆👆 در زبان انگلیسی به "مزگت" یا "مسجد" Mosque و در زبان ارمنی به آن Maskit گفته می‌شود که نشان از ریشه‌ی "مزگت" دارد.

"رضوان" به معنای؛ "نگهبان بهشت" یکی دیگر از واژگان معرب است که برگرفته از واژه‌ی فارسی "رَزوان" به‌معنای؛ "نگهبان رَز" یا "نگهبان باغ انگور" است که در فرهنگ‌های فارسی بدان اشارت نشده است.
لغت‌نامه‌ی دهخدا
وان
(پسوند) بان
(حاشیه‌ی برهان قاطع)
به‌معنی محافظت و نگاهبانی. نگهبان. نگاهدارنده. محافظت کننده


فرهنگ فارسی عمید
رَزوان
نگهبانِ رز، باغبان و نگهبانِ باغ انگور

فرهنگ فارسی معین
[عربی]

رضوان
نگهبانِ بهشت

عربها از "سنگ‌" و "گل" واژه‌ی "سجیل" را پدید آورده‌اند. هم‌چنین واژه‌ی «محراب» یکی دیگر از واژگان فارسی است که قبل از اسلام به زبان و فرهنگ عرب راه یافته است. چنانچه در قرآن کریم، سوره‌ی مریم آمده است: (فَخَرَجَ قومِهِ اِلی المِحراب)
"
محراب" در زبان عربی معرب واژه‌ی "مهراوه" ایرانی به معنی پرستشگاه گنبدی‌شکل است که عربها با تغییر دادن واجهای واژگان فارسی آن را عربیزه کرده‌اند.

👆👆 برخی معتقدند؛ عرب‌زبانان با تغییر در ساختمان واژه‌ی فارسی "ترزبان" واژه‌ی "ترجمان" را ساخته و از آن مشتق‌هایی چون؛ (تَرجِمَ، یتَرجِمُ، تَرجُمه) پدید آورده‌اند اما واژه‌ی «ترجمان» tarjomān که در فرهنگ‌های فارسی واژه‌ای عربی معرفی شده، و به معرب بودنش اشاره‌ای هم نشده، به اعتقاد این‌حقیر برگرفته از واژه‌ی پهلوی «ترگمان» targomān به‌همان معنا است و مشتقات ذکرشده، به‌ویژه؛ targom را نیز دربرداشته است! البته تاکنون این مطلب را جایی مشاهده نکرده‌ام و از تحقیقات این حقیر به‌شمار می‌رود. امید است، خدمت بسیار کوچکی به ادبیات فارسی محسوب شود!

لغت‌نامه‌ی دهخدا
وَزیر
(عربی) معاون
(اقرب الموارد)
این کلمه معرب است از "
وی‌چیر" یا "وَجیر" زبان پهلوی و از اوستایی "وی‌چیره" به‌معنی؛ فتوی‌دهنده
(پورداوود، خرده‌اوستا صفحه‌ی ۷۸)
بفرمود تا پیش او شد دبیر
سرافراز موبد که بودش
وزیر
(فردوسی)

رفیق دون چه اندیشد به عیسی

وزیر بد چه آموزد به دارا؟
(خاقانی)

عرب‌های نامتمدنِ تازه به‌توحید رسیده، پس از حمله‌ی وحشیانه به‌خاک مقدس ایران‌زمین که منجر به کنگر خوردن و لنگر انداختن‌ چند صدساله‌ی‌شان شد، کم‌کم با تمدن ایرانی و مراتب اداری، حکومتی شاهنشاهی ایران آشنا شدند و دانستند که هر پادشاه دارای زیردستی زبردست به‌نام "وجیر" است که به کارهای مملکتی می‌پردازد. از همان روی این نام را به "وزیر" تغییر دادند و از آن مشتقاتی چون؛ (وزارت، وزراء و استوزر و ...) و ترکیب‌هایی چون؛ (رئیس الوزراء و ...) پدید آورده و طبق معمول ریشه‌ی واژه‌ی مذکور فارسی به‌نام زبان تازی تمام شد. در ضمن اعراب با حکومت ۴۰۰ ساله‌ی خود در ایران با اینکه نظام شاهنشاهی ما را از بین بردند، خود مجذوب قوانین حکومتی ما شدند و با گرته‌برداری از سیستم پادشاهی ما دوران خلیفه‌گری خود را در عربستان آغاز کردند و هم‌اکنون حکومت‌شان شاهنشاهی است و این در صورتی است که آنان با حمله‌ی ناجوانمردانه و وحشیانه‌ی خود علاوه بر اینکه نتوانستند، قوانین کشوری ما را تغییر دهند، بلکه خود تحت تاثیر تمدن‌ و‌ سیستم حکومتی ایران قرار گرفتند اما در برابر آن بدیهی است که مردم مسلمان ایران‌، دین مبین اسلام را از رفتار دستگاه بنی‌امیه و کردار خشن اعرابِ جاهل جدا دانستند و می‌دانند. پرواضح است، ايرانيان، دين اعراب (اسلام) را پذيرفتند اما از پذیرش زبان و فرهنگ تجاوزكارانه و رسوم وحشيانه‌ی آنها سرباز زدند!

متعرب‌ها
با ورود اسلام به ایران و پذیرش آگاهانه و اختیاری آن از سوی مردمان این مرز و بوم از آنجا که زبان قرآن کریم تبدیل به زبان دوم ایرانیان شده بود، چند مورد انگشت‌شمار مُتِعَرّب یا واژه‌سازی منطبق بر قواعد دستوری زبان عربی از قبیل؛ "نزاکت. کفّاش. عکّاس. قنّاد" به‌وسیله‌ی عوام ساخته و پرداخته و در فهرست واژگان زبان فارسی دخیل شد.

👆👆 (قند، قناد، قنادی)
در اینجا "قند" که معرب "کند" فارسی است، از روی قاعده‌ی عربی و نه فارسی دارای صیغه‌ی مبالغه‌ و بیان‌گر《صفت شغلی قناد》گردیده و در نتیجه به همراهی حرف "ی" دست به ایجاد نام محل کار "قناد" به "قنادی" زده و این در حالی است که ما در زبان فارسی چنین قاعده‌ای نداریم!

چنانچه مرحوم علامه دهخدا می‌فرمایند:
لغت‌نامه‌ی دهخدا
قناد

[ساخته شده] از عربی، صفت، اسم
قندساز و حلوایی
(آنندراج)
قندریز. شیرینی‌ساز
(یادداشت مؤلف)
شیرینی‌فروش. شیرینی‌پز. شکرریز
قنادخانه؛ جائی که قندسازان در آنجا قند سازند

(غیاث‌اللغات) (آنندراج)
کوتاه سخن اینکه؛ با وجود اینکه واژگان ذکر شده، طبق قاعده‌ی زبان عربی آفریده شده‌اند، فارسی به‌شمار می‌روند.

👆👆 (کفش، کفاش، کفاشی)
مانند؛ قند، قناد، قنادی است.
مردم از "کفش" که به زبان کهن پهلوی است، صفت شغلی "کفّاش" بر وزن فعّال را آفریده‌اند که اصولا نیازی بدان نبوده است، چراکه در زبان پهلوی بدان "کفشگر" می‌گفته‌اند!
کفّاش واژه‌ای است که از ماده‌ی زبان فارسی "کفش" گرفته شده و با بهره‌گیری از قاعده‌ی زبان عربی به‌صورت مذکور درآمده و سپس توده‌ها مکان تعمیر کفش را با سود جستن از صفت شغلی کفش‌گر، "کفاشی" نام نهاده‌اند! با وجود اینکه واژگان ذکر شده، طبق قاعده‌ی زبان عربی آفریده شده‌اند، فارسی به‌شمار می‌روند.

بخش دوم 👇👇👇👇👇

http://lalazad.blogfa.com/post/

نوشته شده توسط فضل الله نکولعل آزاد در پنجشنبه یازدهم اسفند ۱۴۰۱ |