﷽
وَ إِنْ يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَ مَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ
تفاوت معنایی (است) و (هست)
قبل از بیان کردن تفاوتهای موجود میان این دو فعل، باید اذعان کنم که "هست" به تنهایی یک جمله است و در واقع یعنی «وجود دارد» یا «موجود است» و در نتیجه بر وجود داشتن (و نه بودن) چیزی دلالت دارد اما "است" (نه بر موجود بودن بلکه) بر چگونگی یا کیفیت چیزی دلالت میکند.
مانند:
در مریخ آب هست!
یعنی اینکه: در مریخ آب وجود دارد.
اما اگر بگوییم:
این لیوان آب است!
بدین معناست که ما دربارهی کیفیت چیزی سخن بر زبان راندهایم!
اما فعل "است" بهمعنای؛ (قرار داشتن) است و در واقع گاه فعل وابستهی ناقصی است و گاه در جملات اسنادی تنها ارتباط میان دو چیز را بیان میکند. مانند:
(انسان است)
که از عبارت ناقص فوق مخاطب چیزی درنمییابد و متوجه نمیشود، انسان چه چیزی است و یا چه کس انسان است!
و در عبارت کامل:
(انسان ناطق است)
فعل (است) ناطق بودن را به آدمی نسبت داده است و در جملات غیر اسنادی خبری، معنای قرار داشتن و ... میدهد!
مانند:
اتومبیلم در پارکینگ است.
یعنی:
اتومبیلم در پارکینگ قرار دارد!
به معنای اعم؛
افعال اسنادی یا فعلهای ربطی به افعالی میگویند که با آن صفت یا حالتی را به کسی یا چیزی نسبت دهیم!
برای نمونه در عبارت:
ماه سفید است!
سفید بودن به ماه نسبت داده شده است!
در عبارت: (روح هست)
یعنی: روح وجود دارد!
و این یک عبارت کامل است اما اگر بگوییم:
(روح است)
عبارت، ناقص و ابتر است! چون مخاطب میخواهد، بداند که روح چه چیزی است یا چه چیزی روح است یا ...
و گاه این مثالها عوض میشود و در برخی از عبارات میتوان هم از (است) و هم از (هست) بهره برد اما در جایگاه خود و با مفهومی متفاوت!
مانند:
بنزین در باک ماشین هست!
یعنی: در باک ماشین بنزین وجود دارد!
یا:
باک ماشین از بنزین پر است!
یا:
باک ماشین خالی نیست!
در حقیقت سوالکننده نمیداند، آیا ماشین بنزین دارد یا نه!
و:
بنزین در باک ماشین است.
یعنی: بنزین در باک ماشین قرار دارد!
یا:
بنزین جز در باک ماشین جای دیگری نیست!
یا در پاسخ به کسی که میپرسد، بنزین کجاست؟
بگوییم:
بنزین در باک ماشین است.
یعنی: موقعیت و جایگاه بنزین را مشخص کردهایم!
حال اگر برای نمونه کسی از نبود کسی نگران باشد و تلفنی از فرد غایب بپرسد: کجایی؟
و فرد غایب بگوید: خانهی فلانی هستم!
یعنی اینکه: اطمینان خاطر داشته باش (وجودم در خانهی فلانی است) یا؛ در خانهی فلانی هستم و جای دیگری نیستم و یا: داخل خانهی فلانی حضور دارم و...
اما اگر در پاسخ بگوید:
خانهام یا خانه اَستم! (که البته امروزه کسی در زبان معیار نمیگوید؛ "اَستم")
در اینجا شخص تنها موقعیت مکانی خود را نشان داده است.
نمونههایی از فعلهای "است" و "هست" که در جایگاه خود بهکار گرفته نشدهاند:
۱- در این مکان سیگار کشیدن ممنوع《هست》
۲- سگ، حیوان وفاداری《هست》
در جملههای بالا فعل "هست" در جایگاه خود بهکار گرفته نشده است!
و اما بهکارگیری نابجای "است" در نمونههای زیر؛
۱- دانشمندان بر اثر کاوشهای علمی به این نتیجه رسیدهاند که در سیارهی بهرام علاوه بر آب و درخت، هوا نیز《است》
۲- تا عشق《است》امید هم 《است》
که فعلهای "است" در دو جملهی یادشده، میبایست به ''هست" بدل شوند. لازم است، یادآوری کنم که برخی شاعران از «هست» معنای «است» را اراده کردهاند:
هست کلید در گنج حکیم
(نظامی گنجوی)
☆
در سرودهی زیر👇👇👇 هرگز نمیتوان ردیف (هست) را به (است) بدل کرد؛
روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچهای هنوز و صدت عندلیب هست
گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست
چون من در آن دیار هزاران غریب هست
در عشق، خانقاه و خرابات فرق نیست
هر جا که هست پرتو روی حبیب هست
آنجا که کار صومعه را جلوه میدهند
ناقوس دیر راهب و نام صلیب هست
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد؟
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
فریاد حافظ این همه آخِر به هرزه نیست
هم قصّهای غریب و حدیثی عجیب هست
«میباشد» یا «است»؟
کدام درست است؟
کدام صحیح میباشد؟
بهجای اینکه بنویسیم: آیا فعل «میباشد» جعلی است و به کار بردن آن بهجای «است» در نوشتارها غلط میباشد، میتوان فعل اولین جمله را به قرینه حذف کرد تا مجبور نباشیم، برای جلوگیری از تکرار فعلِ «است» از فعلِ «میباشد» بهره بریم. یعنی درست این است که بنویسیم:
آیا فعل «میباشد» جعلی و بهکار بردن آن بهجای «است» در نوشتارها غلط است؟
گروهی در نوشتار خود گاه برای جلوگیری از تکرار فعل، بهجای «است» از «هست» یا «میباشد» بهره میبرند!
دربارهی فعل «هست» پیشتر صحبت شد اما بد نیست، بدانیم که در لغت از فعل «میباشد» معنای «است» اراده نمیشود.
فعل کمکی «باشد» بهمعنای: امیدوار بودن برای انجام دادن کاری است. از همین روی علامه دهخدا میگوید:
{فعل دعایی «باشد» از مصدر «بودن» است و به معنای: شاید. کاش. کاشکی. امید است. بُوَد}
مانند:
هر بلایی کز آسمان آید
گرچه بر دیگری قضا باشد
به زمین نارسیده میگوید:
خانهی انوری کجا باشد؟
«انوری ابیوردی»
کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز
«باشد» که باز بینیم دیدار آشنا را
«حافظ شیرازی»
آبی به روزنامهی اعمال ما فشان
باشد توان سترد حروف گناه از او
«حافظ شیرازی»
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایرهی قسمت اوضاع چنین باشد
«حافظ شیرازی»
*
«باش» که از ریشهی «باشیدن» است، فعل امر نیز شمرده میشود، مانند: آرام باش، ساکت باش!
و اما فعل «میباشد»
این واژه از حیث دستوری نادرست است، زیرا فعل «باشد» فعل اصلی نیست و فعل کمکی بهشمار میرود و نمیتواند، با نشانهی استمرار «می» همراه شود.
هر چند در فرهنگها نامی از فعل «میباشد» بهمعنای «است» برده نشده اما بهره بردن از آن در عبارات و سرودهها به جای فعل «است» ایرادی ندارد!
چراکه بهکارگیری آن در متون قدیم و شعر شاعران بزرگ فارسیزبان مشاهده شده است و ادبا میدانند که هر چند پیروی از قواعد دستوری واجبالاجراست اما کاربرد زیاد واژهای ولو غلط از سوی مردم، بر قواعد دستور زبان مقدم است!
شواهد مثال عبارتند از:
موشکافی هنر «نمیباشد»
چشم از عیب دوختن هنر است
«صائب تبریزی»
به راز عشق زبان در میان «نمیباشد»
زبان ببند که آنجا بیان «نمیباشد»
«وحشی بافقی»
چرا تازه «نمیباشی» ز الطاف ربیع دل؟
چرا چون گل نمیخندی؟ چرا عنبر نمیسایی؟
«مولوی»
به دیدار تو هستیم آرزومند
به گفتار تو «میباشیم» خرسند
«سلمان ساوجی»
چون نزد تو ما ز جملهی او باشیم
سودای تو میپزیم و خوش «میباشیم»
«سنایی غزنوی»
سخن بگوی چو من در سخن «نمیباشم»
که در حضور تو با خویشتن «نمیباشم»
«اوحدی مراغهای»
ما چو در سایهی الطاف خدا «میباشیم»
هرچه پاشند به ما، ما به جهان میپاشیم
«شاهنعمتالله ولی»
مرا شکیب «نمیباشد» ای مسلمانان
ز روی خوب «لکم دینُکم ولی دینی»
«سعدی»
دل در دو جهان هیچ نخواهم بستن
با آنکه مرا خوش است خوش «میباشم»
«عراقی»
روز و شب «میباشد» آن ساعت که همچون آفتاب
مینمایی روی و دیگر باز روزن میبری
«سعدی»
ز حالِ بیخبرانت خبر «نمیباشد»
به کوی خستهدلانت گذر «نمیباشد»
«خواجوی کرمانی»
کسان گویند: هر جویندهای یابنده «میباشد»
تو را میجویم و هرگز نمییابم چه حال است این؟
«هلالی جغتایی»
بهتر آن باشد که چون مرغان ز دام
دور «میباشیم» از هم والسلام
«عطار نیشابوری»
دلِ هر قطرهای دریای اسرارِ تو «میباشد»
حباب بی سر و پا هم هوادارِ تو «میباشد»
«حزین لاهیجی»
گُل به بویت گرچه «میباشد» «نمیباشد» بسی
مَه به رویت گر چه می مانَد نمی مانَد تمام
«محتشم کاشانی»
گر صحبت او خواهی از صحبتِ خود بگذر
با خویش چو باشم من، با یار «نمیباشم»
«فیض کاشانی»
مرا به فقر و فنا افتخار «میباشد»
ز نامِ مُلکِ غنا، ننگ و عار «میباشد»
«شمس مغربی»
و یا در متون قدیم در کتاب مجموعه رسائل نوشتهی: عبدالعزیز بن محمد نَسَفی مشهور به عزیز الدین نسفی از عارفان فارسینویس قرن هفتم که به «الانسان الکامل» شهره است؛ میخوانیم:
بعضی را در اوّل عمر، مال و جاه «میباشد» و در آخر عمر، مال و جاه «نمیباشد»
و همینطور در اسرار التوحید، محمد بن منوّر مشاهده میکنیم:
چون بوعلی درآمد، شیخ گفت: ما را اندیشهی زیارت «میباشد» بوعلی گفت: ما در خدمت «میباشیم»
کوتاه سخن اینکه؛
گروهی از ادبا معتقدند، از آنجا که فعل جعلی «میباشد» و دیگر صیغههای «باشیدن» در گفتوگوی محاورهای هیچ جایی برای خود در نظر نگرفته لذا برای اینکه زبان نوشتار و شعر به زبان روزمرهی گفتوگو نزدیک شود، بهتر است، از بهکارگیری آن در نثرها و شعرها خودداری گردد!
در پاسخ به این عزیزان میبایست گفت:
فعل «است» هم مانند فعل کمکی «میباشد» برای خود جایی را در گفتوگوی محاورهای در نظر نگرفته است. زیرا همانگونه که آگاهی دارید، در محاوره غالباً فعل «است» حذف میشود و بهجایش «های ناملفوظ» میآید.
مانند:
«همینطوره» بهجای «همینطور است»
فضل الله نکولعل آزاد
۱۳۶۶ کرج
www.lalazad.blogfa.com
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
Www.f-lalazad.blogfa.com
Www.faznekooazad.blogfa.com
Www.nazarhayeadabi.blogfa.com