بسمالله الرحمنالرحیم
آیا زبان عربی از هر حیث بدون نقص است؟
چو آب میرود این پارسی به قوت طبع
نه مرکبی است که از وی سَبَق برد تازی
(سعدی بزرگ)
همیشه در طول تاریخ بودهاند، کسانی که از روی تعصب بدون تعمق از مطلبی، عقیدتی، شخصیتی و ... به دفاع پرداختهاند؛ بیآنکه بدانند، موضوع از چه قرار است و یا بیندیشند که آیا اصولاً سواد و دانش آنرا دارند تا به تجزیه و تحلیل و نقد موردی بپردازند!
آدمی برای اینکه بتواند، به حل و فصل مسئلهای بپردازد و یا برای رسیدن به حقیقت معمایی را کشف و مسئلهای را موشکافی کند؛ باید دارای دانشهای مربوطه باشد و صد البته میتواند به آراء بزرگان اهل نظر استناد کند اما ...؛
این در صورتی است که هوش و درایت خود را بهکار گیرد و از بهترین نظرها پیروی کند؛ بدون اینکه به شخصیتپرستی تن در دهد.
چنانچه خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
فبشر عباد الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ. أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ
[آنان كه سخن را مىشنوند و از بهترين آن پيروى مىكنند! آنانند که خدا آنها را هدایت نموده و همانها به حقیقت خردمندان جهانند]
سورهی الزمر، آیهی ۱۷. ۱۸. ۱۹
*
خداوند متعال در این آیه به بندگان خود اجازه میدهد تا قبل از پذیرش و انکار عقیدتی، سخنان دیگران را مطالعه و بررسی کنند و از روی تحقیق اندیشههای خود را متعالی سازند.
چنانچه خداوند متعال میگوید:
يَسْتَمِعُونَ الْقَول
[سخنها را می شنوند]
از آیهی فوق چنین استنباط میشود؛ كسانى میتوانند به قیاس سخنها بنشینند و در زمینههای مختلف به تحقیق بپردازند كه آغوش دل خود را برای پذیرش حقیقت باز کرده و ذهنشان را به كلام صاحبنظران معطوف داشته باشند و از روی آگاهی برترین تعبیر را پذیرا شوند، نه اینکه کورکورانه از شخصیتها پیروی کنند و بهاصطلاح دچار شخصيّتزدگى صاحبنظران گردند.
«فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه»
شخص محقق باید از نظر دانش و منطق، توانایی پذیرش بهترین رأی و واقعیتها را داشته باشد. یعنی: به گزینش سخن خوب قناعت نورزید، بلکه برترین کلام را پذیرا باشید!
«و أولَئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب»
[همانها خردمندان جهانند]
به عبارتی دیگر:
كسانى كه از روی ناآگاهی و تقلید کورکورانه عقیدتی را مىپذيرند، خردمند نیستند!
*
انسان بايد نقد سازنده را بپذیرد! در حقیقت کسانی که از نقد گریزان هستند؛ تیری به تاریکی رها کردهاند!
اگر آدمی در پذیرش سخن برتر تاب شنيدن سخنان مخالف را نداشته باشد، هرگز به سوی حقیقت رهنمون نخواهد شد!
طبق فرمودهی خداوند متعال بکارگیری عقل تنها شاهراه رسیدن به حقایق است و تقليد بیخردانه و كوركورانه موجب گمراهی مقلّد بیدانش میشود!
*
پروردگار در آیهای دیگر میفرماید:
«ما أُوتِیتُمْ مِنَ اَلْعِلْمِ إِلاّ قَلِیلاً»
دانش و اطّلاعات شما اندك است و برای داوری بسنده نیست.
*
امام صادق علیه السّلام میفرمایند:
خداوند تبارک و تعالیٰ در قرآن کریم بندگان خود را با دو آیه اختصاص داده است! نخست فرموده است:
تا به دانش چیزی احاطه پیدا نكردهاید، آن را تأیید نكنید. دیگر اینكه تا به دانش چیزی دست نیافتهاید و تا مرحلهی یقین پیش نرفتهاید، تکذیب نکنید.
*
«بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ»
انكار و تكذیب كردند؛ چیزی را كه به دانش آن احاطه نداشتند!
[سورهی یونس آیهی ۳۹]
*
«وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْم»
و از آنچه که به آن دانش ندارى پيروى مكن!
[سورهی اسراء آیهی ۳۶]
*
اگر به هنگام قضاوت میان دو یا چند موضوع، درجهی داوری دل آدمی به سمت موافق گرایش داشته باشد؛ در گزینش کلام و پذیرش حقیقت دچار تزلزل خواهد شد!
گروهی متعصب گمان کردهاند، به صرف اینکه میتوانند، عربی صحبت کنند و معنای عبارات تازی را دریابند و ترجمه نمایند؛ در معرفی و شناسایی این زبان نیز دستی در آتش دارند!
این در حالی است که حتا یک کودک پنج ساله هم که در یکی از کشورهای عربی دیده به جهان گشوده، میتواند، زبان عربی را دریابد و به آن زبان صحبت کند. این گروه از قواعد دستوری عربی اطلاع چندانی ندارند و کم و بیش به مشتقات واقفند و گهگاه فریاد سر میدهند که مشتقات زبان عربی غوغا میکند اما غافل از اینکه این زبان هم دارای محاسن است و هم دارای عیوب که از آن میان میتوان به یکی از مهمترین اشکال، یعنی؛ «جمعهای مکسر سماعی بدون قاعده» اشاره کرد که در پایینتر دربارهی آن بهطور مفصل سخن خواهیم گفت!
*
هیچ زبانی بدون عیب و کاملتر از زبان دیگری نیست! هر زبان برای مردمانش قابل فهم است. یعنی در هیچ مرز و بومی کسی با زبان خود مشکل ندارد. در قارههای آفریقا و استرالیا سرزمینهایی موجود است که زبان مردمانشان تنها ۵۰۰ واژه دارد و در تفهیم و تفاهم مشکلی ندارند.
هر زبان دارای کاستیها و عیوب و محدودیتها و امتیازات و امکاناتی است. بنابر این هیچگاه نمیتوان زبانها را با یک دیگر قیاس کرد و زبانی را برتر از دیگر زبان شمرد!
گاه در شرایطی خاص، محدودیتهای یک زبان را میتوان به عنوان یک امتیاز برشمرد! در چند زبان بحث جنسیت در ضمایر مطرح است اما در زبان فارسی چنین چیزی موجود نیست.
در زبان فارسی ضمیر سوم شخص (او) هم شامل مرد میشود و هم زن و مفهوم معرفی جنسیتی را ندارد اما در زبان انگلیسی (He) و (She) بهکار میرود که هر کدام به معرفی جنسیتی میپردازد!
در زبان عربی شاخص (جنسیتی) علاوه بر ضمایر، برخی از رنگها را هم در برمیگیرد!
برای نمونه:
قرمز؛
(اَحمَر) مذکر و (حَمراء، حُمر) مونث
آبی ؛
(ارزق) مذکر و (زرقاء، زُرق) مونث
زرد؛
(اَصفر) مذکر و (صفراء، صُفر)
*
اینکه گروهی میگویند از امکانات زبان عربی این است که به ضمایر و اجسام جنسیت میبخشد، جایجای میتواند، از عیوب زبان نیز بهشمار رود.
اگر بخواهیم به زبان عربی به صورت کاملاً عمومی مطلبی را بیان کنیم و به ضمیر (او) عمومیت بخشیم؛ به گونهای که به جنسیتی اشارت نشود، چه باید بگوییم که نه از (هُوَ) بهره بریم و نه از (هِیَ)؟ مانند اینکه بخواهیم، عنوان مطلبی را بنویسیم؛ (او هرگز نمیمیرد) و بعد در متن مشخص شود، منظور از "او" کسی است که دلش به عشق زنده شده است، بسیارخب، این که دیگر ارتباطی به جنسیت خاصی ندارد. هم میتواند، مرد باشد و هم زن اما در زبان عربی چنین کاری میسر نیست.
دوستی میگفت؛ روزی مجری برنامهی تلویزیونی از یکی از داستاننویسان میپرسد:
«آیا تا کنون از شما کتابی به دیگر زبانها ترجمه شده است» که ایشان در پاسخ میگوید:
از من کتابی با نام "منِ او" به چندین زبان بیگانه ترجمه شده است و هنگامیکه مترجم عربی میخواهد، عنوان کتاب را ترجمه کند، از او سوال میکند:
بسیار خب! "او" بهمعنای (مرد یا زن)؟
که نویسنده در پاسخ به او میگوید: بدون در نظر گرفتن جنسیت خاصی این نام را برای کتابم برگزیدم و مترجم نمیتواند، بدون در نظر گرفتن جنسیت ویژهای، عنوان کتاب را ترجمه کند!
پرواضح است، در زبان عربی الویت جنسیت با مذکر است که مؤنث نیز از آن تبعیت میکند. برای نمونه، وقتی گفته میشود: (یا ایها الذین آمنوا) در اینجا خطاب به جمع مردان است ولی شامل زنان نیز میشود اما در مورد عبارت "منِ او" باید بهعرض برسانم، (که البته ساختار شبه جملههای بسیار از ویژگیها و شاخصهای مهم زبان فارسی بهشمار میرود که زبان عربی از این امتیاز تا اینحد بهرهمند نیست) بنابر این ترجمهی شبه جملهی مذکور فارسی تقریبا چیزی شبیه به؛ (أنا ممتلکاته) درمیآید. یعنی؛ (منی که مال اوست) یا؛ (من مال او هستم) و ... اما اگر منظور از شبهجملهی فوق (من از او پدید آمدهام) و یا امثالهم باشد، ترجمه چیز دیگری از آب درمیآید که زبان فارسی با ایجاد شبهجمله میتواند، ابتدا چند معنا را در اذهان تداعی کند و سپس در متن معنای اصلی را بنمایاند.
در زبان عربی مؤنث، تابع مذکر است و مخاطبین از سیاق عبارت میفهمند که مراد گوینده زن است یا مرد!
بسیار خب! این چه برتری زبانی است که عدهای دیوانهوار سروصدا بهپا کرده و آن را مزیت بر زبان فارسی دانستهاند؟
در زبان فارسی نیز چیزی شبیه به آن بهکار گرفته میشود. برای نمونه؛ ضمیر سوم شخص مفرد بدون معرفی جنسیت بهکار میرود، سپس خوانندگان یا شنوندگان، از متن آن درمییابند که آن ضمیر برای مرد بهکار رفته یا زن و یا اینکه اصولا جنبهی عمومی دارد.
در اینجا که کار هر دو زبان به تعمق و غور و غوته زدن در متن مختوم میشود، پس چه توفیری با یکدیگر دارند؟
در زبان فارسی ضمیر (او) میتواند، به همه اطلاق شود و جنبهی عمومی داشته باشد، بدون آن که به جنسیتی اشاره کند اما جایجای در زبان عربی به مشکلاتی برخورد میکنیم. چرا که این ضمیر دارای جنسیت است و داعیهداران برتری زبان عربی بر زبان فارسی در چنین موارد به بنبست میخورند و این بهاصطلاح شاخص در زبان عربی اگر به نقص هم بدل نشود، از درجهی اعتبار ساقط میگردد!
و اینکه گروهی میگویند؛ زبان فارسی دارای چنین خصیصهای نیست و جنسیت نداشتن اجسام و ضمایر از عیوب سخن زبان فارسی شمرده میشود؛ در حقیقت باید بدانند که این محدودیت گاه به محاسن و امتیاز بدل میگردد. پس امکانات و امتیازات یک زبان میتواند گاه به نواقص و محدودیتها تبدیل شود. از این روی؛ هیچ زبانی کامل و دقیق نیست و نباید زبانی را برتر از دیگر زبان دانست.
حال این گروه پاسخ دهند؛ جنسیت بخشیدن به اجسام دارای چه محاسنی است؟
هر زبان قواعد و ویژگیهای خود را دارد. به زعم باطل گروهی؛ مانند ضمایر اگر در اشیاءِ نیز نشانهی جنسیت مذکر و مؤنث وجود داشته باشد؛ آن زبان بیعیبتر و کاملتر از دیگر زبانهاست!
این گروه نمیدانند که تمام این شاخصها و امتیازات، ناشی از فرهنگ ملتهاست.
در زمانهای کهن از آنجا که در فرهنگ کشوری همانند ایران زمین، تفاوتی میان زن و مرد موجود نبود تا جایی که زنها هم میتوانستند، همانند مردان کار کنند و حتا پادشاه شوند و امور مملکت را بدست گیرند [از پادشاهان زن ایران «پوراندخت. ایراندخت. آذرمیدخت» در سلسلهی ساسانیان را میتوان نام برد!] دیگر لزومی نداشت که مردم در محاورهی روزمرهیشان به صیغهی مذکر و مونث متوسل و برای ضمایر جنسیت قائل شوند!
((((در ایران؛ پوراندخت اولین پادشاه بانوی ایرانی است که به مقام سلطنت رسید. او پنجمین پادشاه ساسانی است که بر تخت سلطنت ایران نشست. دو بانوی دیگر نیز به نامهای موزا، شهبانوی اشکانی و آزرمیدخت است!
در لشکرکشی خشایارشاه به یونان "در ۴۸۰ سال پیش از میلاد" فرماندهی نیروی دریایی ایران بانویی بود، به نام آرتیمیس که در تاریخ ایران نظایر اینگونه موارد، جسته و گریخته مشاهده میشود.
منابع؛ "تاریخ طبری. ابوجعفر محمدبن جریر" و "تاریخ هرودوت. ۱۳۵۶. ترجمهی توحید مازندرانی. تهران انتشارات فرهنگستان ادب و هنر ایران"))))))
همانگونه که در زمان کوروش کبیر و داریوش بزرگ، زنها هم به میزان مردان حقوق میگرفتند و حتا زنهای باردار دو برابر مردان حقوق دریافت میکردند.
آری! زبان عربى زبانی غنى است امّا مبالغه در این امر، ناشایسته و نامطلوب است! چرا که این زبان دارای نواقصی نیز هست و ضعفهایی را به همراه دارد که به راحتی نمیتوان از کنار آن گذشت و آن را نادیده گرفت!
همانطور که میدانید گروهی از روی عدم آگاهی و تعصب به اینکه قرآن به زبان عربی نازل شده است؛ میپندارند سخن یزدان به خاطر زبان عربی رونق یافته است و میگویند: از آنجا که زبان عربی کاملترین زبانهاست و خدا نیز این زبان را دوست دارد؛ پیامش را به همین زبان ابلاغ کرده است! از همین روی بهزعم باطل برخی، جلالت قرآن کریم از این نظر است که به زبان عربى نازل شده و بنابر همین ملاحظه این اعتقاد در ذهن برخی تا جایی ریشه دوانده که به غلط میپندارند، ایمان داشتن به غنی بودن زبان عربی جزیی از اعتقادات دینی بهشمار میرود و این باور چیزی جز گمراهی نیست! چرا که بهجای پرداختن به دستورات قرآن کریم تنها به تعریف و تمجید زبان عربی پرداختهاند!
اینکه قرآن به زبان عربی نازل شده؛ برای این است که خداوند هر کسی را که به پیامبری مبعوث میدارد، میبایست هم زبان قوم خود باشد تا بتواند پیام خدا را ابلاغ کند و بدین وسیله مردم زبان رسالتش را درک کنند.
خداوند متعال، اسلام را برای قوم عرب فرو فرستاد، پس طبیعی است که قرآن به زبان همان قوم نازل شود! به تعبیری دیگر؛ برانگیختن پیامبران به سوى قومهای گوناگون، از روی هم زبانی آنها صورت گرفته و این اصل در طول تاریخ نبوت، از آدم تا خاتم همیشه به شکل بسیار جدی انجام پذیرفته است:
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ
(سورهی ابراهیم آیهی ۴)
[و ما هیچ پیامبرى را فرو نفرستادیم، مگر اینکه به زبان قوم خود سخن گویند]
*
در حقیقت زبان عربی، جلالت و نفوذ خود را از قرآن کریم بدست آورده است و هدف پروردگار متعال تمجید از زبان عربی نبوده است!
«وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِیًّا لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ أَأَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ»
اگر قرآن را به زبان عجم (غیر عربی) میفرستادیم؛ (مشرکین دورهی جاهلیت) میگفتند:
چرا آیاتش به روشنی بیان نشده؟ کتابی به زبان عجم (غیر عربی) و پیامبری (از نسل) عرب؟
*
بنابر همین ملاحظه، خدا قرآن را به زبان عربی فرو فرستاد تا حجت را بر مشرکین مکه تمام کرده باشد و در نتیجه، بهانهای به دست آنان ندهد که در قیامت بگویند: پروردگارا! قرآن را به زبان غیر عربی بیان کردی و ما چیزی از آن درنیافتیم!
بنابر این پرواضح است، اگر قرآن به زبانی غیر از زبان عرب فرو فرستاده می شد؛ مىگفتند: چگونه او عرب است و کتابش غیر عربى؟
یک سوال:
اگر زبان مشرکین مکّه غیر از زبان عربی بود و از فصاحت چندانی هم برخوردار نبود، آیا خدا پیامبری فرو نمیفرستاد تا آنان را از شرّ بتپرستی و زنده بهگور کردن دختران و زنا و شرابخواری و بردهفروشی و خوردن گوشت مردار برحذر دارد؟ آیا خداوند متعال با زبانهای دیگر در دیگر کتابهای آسمانی به سخن نپرداخته است؟
*
اینکه گروهی گمان میکنند ، هدف خدای متعال در قرآن کریم، تمجید زبان عربی بوده، درست نیست!
از آنجا که بتخانهها منبع درآمد مشرکین لجوج مکه بود و جاهلان نذرهای خود را وقف بتهایی میکردند که هنگام دعا و عبادت آن را میان خود و خدای خود حائل مینمودند؛ کمکم با ظهور اسلام منافع صاحبان بتخانه سخت به خطر افتاد لذا به دنبال بهانهجویی افتادند تا نور چراغ اسلام را خاموش کنند اما قبل از اینکه مشرکین جاهل، سوال شوم خود را مطرح سازند؛ خداوند متعال در قرآن کریم پاسخشان را بدانگونه که ذکر گردید؛ ابلاغ کرد و در حقیقت پیام خدا نوعی هشدار به عربها بود؛ نه تعریف از زبان عربی!
*
گروهی از مغرضین داخلی از سر دشمنی با زبان فارسی میگویند از آیات فوق اینگونه بر می آید که زبان فارسی فصیح و بلیغ نیست! در پاسخ این مزدوران باید گفت: «اعجم» یا «عجم» به معنای «فارسی» یا «ایرانی» نیست بلکه عربها هر زبان غیر عربی را «عجم» مینامند.
فرهنگ واژهی دکتر محمد معین:
{{{واژهی «اَعْجَمْ» کسی که نتواند فصیح سخن گوید. کسی که نتواند به زبانی غیر عربی سخن بگوید. غیر عرب}}}
*
واژهی اَعجم از «عُجْمَهْ» به معنای فصیح نبودن و مبهم بودن کلام است و یا:
عدم فصاحت در سخن، لفظی که از حالت دستوری زبان عربی دور شده باشد!
آیهی فوق دربارهی بهانهجوییهای مشرکین است که خداوند متعال به صراحت صفت (لجوج) را بر نامشان افزوده است! این گروه از سر لجاجت به بهانهگیری میپرداختند که پاسخش را در آیات فوق دریافت کردند!
تهران ۱۳۶۷
🔴🔴🔴
جمع مکسر عربی
در زبان عربی جمعهای مکسر به اشکال گونهگون ظاهر میشوند و از آنجا که قیاسی نیستند و همهی آنها سماعی و حفظ کردنیاند، هیچکدام از قاعدهای خاص پیروی نمیکند و تنها از کاربرد عوام میتوان بهطرز استفادهی صحیح از چنین پدیدهای دست یافت!
دستور زبان عربی دارای دو نوع جمع «سالم» و «مکسر» است. جمع سالم یعنی: مفرد واژهای همچنان بکر و دست نخورده باقی میماند و تنها پسوند [”ین“ یا ”ون“] به اسامی مذکر و پسوند [ات] به اسامی مؤنث افزوده میشود!
مانند:
صفت «المؤمن» که به صورت المؤمنین، المؤمنون، المؤمنات جمع بسته میشود!
موهومات جمع موهومه به معنی خرافات
عملیات جمع عملیه به معنی کارها
معلومات جمع معلومه به معنی آشکار شدهها
مجهولات جمع مجهوله به معنی دانسته نشدهها
همه جمع مونث سالم مجازیاند. در زبان عربی اینگونه واژگان، صفت اسمهای مؤنث میشود ولی در فارسی این قاعده مراعات نمیشود!
«عبارات» جمع «عبارت» به معنی بیان کردن
«اشارات» جمع «اشارت» یا «اشاره» به معنی ایما، رمز، کنایه، علامت دادن
*
و آن یک دیگر؛
جمع «مکسّر» است!
برخی از اسامی «ریشهی ثلاثی» یعنی: «ریشهی سهحرفی» دارند که همان سه حرف، حرف اصلی واژه هستند و باقی حرفهای فرعی که تنها برای نشان دادن جمع مکسر به حروف اصلی افزوده میگردند. برای نمونه:
در جمع مکسر «افراد» مفرد آن «فرد» بهشمار میرود!
یعنی دو همزه (ا) تنها برای نشان جمع مکسر بکار گرفته شده است.
پرکاربردترین صورتهای جمع مکسر عربی: ⤵
در قالب فواعل ⤵
«سوانح» جمع «سانحه»
«جوانب» جمع «جانب»
«عواطف» جمع «عاطفه»
«روابط» جمع «رابطه»
«حوادث» جمع «حادثه»
«اوامر» جمع «امر»
*
در قالب فعالل ⤵
«عناصر» جمع «عنصر»
*
در قالب تفاعیل ⤵
«تصاویر» جمع «تصویر»
*
در قالب تفاعل ⤵
«تجارب» جمع «تجربه»
*
در قالب فِعَل یا فُعَل ⤵
«علل» جمع «علت»
«ملل» جمع «ملت»
«قلل» جمع «قله»
*
در قالب فعالین ⤵
«سلاطین» جمع «سلطان»
«موازین» جمع «میزان»
«مجانین» جمع «مجنون»
*
در قالب اَفعال ⤵
«اعضاء» جمع «عضو»
«ادوار» جمع «دوره»
«اعمال» جمع «عمل»
«اعیاد» جمع «عید»
«ابیات» جمع «بیت»
«ارقام» جمع «رقم»
«امراض» جمع «مرض»
«افکار» جمع «فکر»
«افعال» جمع «فعل»
«اعماق» جمع «عمق»
«اطراف» جمع «طرف»
«اخبار» جمع «خبر»
«امداد» جمع «مدد»
«اضداد» جمع «ضد»
«اجداد» جمع «جد»
«امواج» جمع «موج»
*
در قالب افاعیل ↘
«اساطیر» جمع «اسطوره»
«اکاذیب» جمع «کذب»
«اباطیل» جمع «باطل»
*
در قالب افعال ⤵
«اوصاف» جمع «وصف»
«اوراد» جمع «ورد»
«اوراق» جمع «ورق»
«اوهام» جمع «وهم»
*
در قالب فعول ⤵
«فنون» جمع «فن»
«شئون» جمع «شأن»
«فروع» جمع «فرع»
«رسوم» جمع «رسم»
«رموز» جمع «رمز»
«قبور» جمع «قبر»
*
در قالب افعله ⤵
«اغذیه» جمع «غذا»
«ادویه» جمع «دوا»
*
در قالب فعال ↘
«مواد» جمع «ماده»
«جمال» جمع «جمل»
«جبال» جمع «جبل»
«رجال» جمع «رجل»
*
در قالب فَعَله و فَعَلّه ⤵
«ائمه» جمع «امام»
«کسبه» جمع «کاسب»
*
در قالب مفاعل ⤵
«مراکز» جمع «مرکز»
«مواقع» جمع «موقع»
«مصارف» جمع «مصرف»
«دفاتر» جمع «دفتر»
«مباحث» جمع «مبحث»
«مذاهب» جمع «مذهب»
«معارف» جمع «معرفت» یا «معرفه»
«منابع» جمع «منبع»
«مناظر» جمع «منظره»
«معابر» جمع «معبر»
«مظاهر» جمع «مظهر»
«مخازن» جمع «مخزن»
«مخارج» جمع «مخرج» که در فارسی جمع «خرج» بهشمار میرود!
«مطالب» جمع «مطلب»
«موارد» جمع «مورد»
«مراحل» جمع «مرحله»
«مسائل» جمع «مسأله» عدهای "مسایل" مینویسند که نادرست است!
*
در قالب فَعالی ⤵
«اسامی» جمع «اسم»
«اراضی» جمع «ارض»
*
در قالب افعلا ⤵
«اقربا» جمع «قریب»
*
در قالب مفاعیل ⤵
«مصاریع» جمع «مصرع»
«مشاهیر» جمع «مشهور»
«مقادیر» جمع «مقدار»
*
در قالب «فعایل» ⤵
«جرایم» جمع «جریمه»
«علایم» جمع «علامت»
«فضایل» جمع «فضیلت»
«عجایب» جمع «عجیب»
«مصایب» جمع «مصیبت»
«خزاین» جمع «خزینه»
«اوایل» جمع «اول»
«حقایق» جمع «حقیقت»
«فواید» جمع «فایده»
«نظایر» جمع «نظیر»
«وسایل» جمع «وسیله» عدهای "وسائل" مینویسند که نادرست است.
*
در قالب افاعل ⤵
«اواخر» جمع «آخر»
«اجانب» جمع «اجنبی»
*
در قالب فاعال ⤵
«آمال» جمع «امل»
«آفاق» جمع «افق»
«آثار» جمع «اثر»
«آراء» جمع «رأی»
*
در قالب فُـعّال و فعّال ⤵
«تجار» جمع «تاجر»
«کذّاب» جمع «کذب»
«عمّال» جمع «عامل» که در زبان فارسی «عامل» به «عاملان» و «عاملین» هم جمع بسته میشود!
تا نگویی که عاملان حریص
نیکخواهان دولت شاهند!
(سعدی)
*
در قالب فُعَلا ⤵
«علما» جمع «عالم»
«اسرا» جمع «اسیر»
«فقها» جمع «فقیه»
«ادبا» جمع «ادیب»
«زعما» جمع «زعیم»
«شرکا» جمع «شریک»
«امرا» جمع «امیر»
«فقرا» جمع «فقیر»
«رفقا» جمع «رفیق»
«فضلا» جمع «فاضل»
«شعرا» جمع «شاعر»
*
در قالب فعالا ⤵
«زوایا» جمع «زاویه»
«هدایا» جمع «هدیه»
★
گروهی از مردم هر جامعه را که دارای خصوصیات تحصیلی، شغلی، اخلاقی یا اجتماعی برابر باشند؛ «قشر» مینامند که در زبان فارسی آن را به «اقشار» جمع میبندند.
البته جمع مکسّر عربی «قشر»، «قشور» است که فارسیزبانان بدون توجه به اینکه جمع های مکسر زبان عربی، همگی سماعی هستند، با قیاس واژگانی نظیر «فکر» و «شعر» که جمع آن دو کلمه «افکار» و «اشعار» میشود، جمع واژهی «قشر» را «اقشار» خطاب میکنند که جزیی از زایایی زبان تلقی میشود!
پیروی از قواعد دستوری بیگانه برای دستور زبان فارسی خطرساز است. در زبان فارسی می توان واژگان بیگانه را با علائم دستوری (ان) و (ها) جمع بست اما خلاف آن شایسته نیست و این بدان معناست که میبایست واژگان بیگانه را تحت نفوذ قواعد دستوری خود در آورد، نه اینکه واژگان داخلی را اسیر قواعد دستوری بیگانه کرد!
ضمناً فارسی زبانان به ضرورت بیان اندیشه، در وهلهی اول مفرد هر واژهی عربی را پذیرفتهاند؛ نه جمع آن را و این بدان معناست؛ تا آنجا که مقدور است؛ میبایست حتا از قواعد دستوری تازیان، یعنی: جمع مکسر و سالم واژگان عربی پرهیز کرد!
اما بسیاری از جمع های آن زبان مانند: عبارات. حضرات. موازین. رسوم و ... بهعلت کاربرد زیاد و زیبایی در زبان فارسی جا گرفتهاند که اگر از بکارگیری آنها هم پرهیز شود؛ بهتر است.
جان کلام اینکه؛
اگر شیوهی جمع بستن واژگان عربی قاعدهای اصولی و محکم داشت؛ قاعدتاً میبایست، همانطور که جمع «فکر»، «افکار» میشود جمع واژهی «قشر» نیز «اقشار» شود اما این نقیصهی بزرگ با تعداد واژگان بالا در زبان عربی موج میزند و حکایت از بیقاعدگی آن دارد! همانطور که ملاحظه کردید؛ در زبان عربی جمع مکسر «قشر» ، «قشور» آمده است. پس بر همان مبنا جمع «فکر» نیز میبایست «فکور» باشد؛ در صورتیکه از «فکور» معنای «متفکر» اراده میگردد!
★
یک نکته مهم اینکه ؛ برخی از عوام جمع دیگری بر جمع های مکسر عربی میبندند. مانند: «وجوهات». «رسومات». «جواهرات». «نذورات» که «وجوه» خود جمع «وجه» و «رسوم» جمع «رسم» و «جواهر» جمع «جوهر» و «نذور» جمع «نذر» است که بهتر است از جمع در جمع پرهیز شود اما به دو دلیل در شرایطی خاص چنین حرکت جایز است.
اول اینکه؛
برخی از واژگان عربی، در ایران اعتبار جمع خود را از دست داده اند؛ مانند: «جواهر» که اشکالی ندارد آن را دوباره جمع ببندیم! اما بهتر است به شیوهی فارسی جمع بسته شود یعنی: «جواهرها»
همین طور واژهی «دیار» که خود جمع «دار» است اما چون شاعران متقدم ما در شعر خود از آن ارادهی مفرد هم کردهاند؛ لذا جمع بستن دوبارهی آن به شکل «دیاران» اشکالی ندارد!
دیگر اینکه در برخی از واژگان جمع عربی بهعلت نیاز به بیان کردن چند واژه جمع بسته شده ایرادی ندارد؛ واژهی جمع بسته شده دوباره جمع بسته شود. مانند: واژهی «ادبیات» که جمع «ادبیه» است و زمانیکه سخن از ادبیات چند کشور به میان آید؛ میتوان آن را به گونهی «ادبیاتها» جمع بست!
★
یک نکتهی قابل توجه دیگر اینکه؛
واژگان فارسی را نباید به روش دستوری عربی جمع بست. بنابراین واژگان: سبزیجات. میوهجات. باغات. پیشنهادات و نظایر آن غلط است.
فضل الله نکولعل آزاد
تهران ۱۳۶۳
www.lalazad.blogfa.com
www.fazlollahnekoolalazad.blogfa.com
Www.f-lalazad.blogfa.com
Www.faznekooazad.blogfa.com
http://nazarhayeadabi.blogfa.com/
*
****